*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
هستن!
ساعت ۱٠:٠٦ ‎ق.ظ روز جمعه ٢٦ بهمن ۱۳۸٦  
هستم، چون بودم.

 
 
ساعت ۱٠:۱٢ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٥ بهمن ۱۳۸٦  


ممنونم. 

 



 
آيات منطقی!
ساعت ۸:٥۸ ‎ب.ظ روز جمعه ۱٩ بهمن ۱۳۸٦  
ایمان نداشته باشید، چرا که روزی ناامید خواهید شد.

 
يافت می بشود..
ساعت ٩:۳۱ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸٦  

تنها راهش، همان راه ناممکن است!

 اما به کسی نگو، می دانم که همیشه راه های دیگری هست. باید جا نزنیم.

ای گردون من آنچه در توان دارم انجام خواهم داد، تو هم هر آنچه می خواهی، کن؛ به زودی خواهیم دید کدامین به سرانجام رسیده ایم!



 
 
ساعت ٦:۱٩ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ۱٦ بهمن ۱۳۸٦  
خیلی غمگینم, خیلی.

 
 
ساعت ۱:٢٢ ‎ق.ظ روز جمعه ۱٢ بهمن ۱۳۸٦  

این آهنگ تقدیم به خودم.

این آهنگ تقدیم به تو.

این آهنگ تقدیم به تو.



 
با تو ام
ساعت ۱٠:۳٥ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸٦  

خیلی چیزها اینجا نوشتم و برشون داشتم. چون به نظرم جای مناسبی نیومد! البته جای مناسب تری هم براشون نمی شناسم. اما فقط همین رو اینجا برات می نویسم. اگر واقعا عاشقی، موفقیت به دست بیار و بگذار از دیدن و شنیدن موفقیت هات خوشحال بشم، برای خاطر عشقی که مدعیش هستی موفق شو. اما اگر به خواست معشوقت! عمل نمی کنی و میگی این رو نمی خوای پس بدون، اون عشق نیست، خودخواهیه و نیازه. می دونی که برای آدم های خودخواه هیچ اهمیتی قائل نیستم.

 لیل، زمان درمانگر فوق العاده ایه، این جمله رو درک کن. فقط مدتی طاقت بیار، معجزه می بینی.

 نگرانتم.



 
لابيرنت شادی
ساعت ٥:۳۱ ‎ق.ظ روز شنبه ٦ بهمن ۱۳۸٦  

اندوه ساکتی است
مثل موج های آرام دریا
در یک شب ابری

ـــ

رسیده

روی سنگفرش خیابان یخ زده
پیدایش کردند
با کاغذ کوچکی در دست
که روی آن نوشته شده بود
"به کجا چنین شتابان؟
مقصد مرگ است. "

ـــ

فدای همه ی بی مادرهای دنیا بشم، فدای بی مادریت بشم. 
حتی اگه بعضی از مادرها مار باشند.



 
به سادگی آب
ساعت ۱٠:٢٢ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢ بهمن ۱۳۸٦  

زندگی در این ابعادی که ما در آن هستیم بر قانون علیت بنا شده است. آب رو می ریزی روی فرش و آن خیس میشه، به همین سادگی و منطقی! به سادگی خود آب! خیلی واضح است، بقیه ی اتفاقات زندگی هم به همین وضوح است، فقط کافی است که همانطور که به چشم دیدی آب روی فرش ریخته شده و خبر داری خیس شدن ناشی از حضور یک مایع است، بدانی که در گذشته چه روی داده و اثر هر کدام از آن اعمال در ابعادی که ما زندگی می کنیم چیست. 

این موضوع اصلا مطرح نیست که این آب را چه کسی بر کدام فرش ریخته است. ممکن است یک آدم خبیث روی فرش گرانقیمت یک انسان خیر، جوهر مرکبی را ریخته باشد و ولی به هر حال فرش خراب می شود. اینکه شخصیت ها چگونه انسان هایی هستند و هدف ها چه بوده تاثیری در نتیجه ی عمل ندارد، چرا که این دو موضوع از دو منبع متفاوت سرچشمه می گیرند، موضوع خیس شدن فرش از موضوعات علوم طبیعیست و مسئله ی هدف و نوع شخصیت انسان ها در حوزه ی اخلاقیات(که یک علم من در آوردی اغلب منطقا پوسیده و ناکار آمد).

خطایی که سال ها در کار بود و هنوز می بینم بسیاری از مردم از خانواده های سنتی یا مذهبی یا کم دانش در اینور و اونور دنیا ـ حتی تحصیل کرده ترهای اونوری ـ مرتکبش می شوند، قاطی کردن این دو موضوع است، یعنی مباحثی را از علوم طبیعی با موضوعات اخلاقی! درهم می پيچند و سرهم می کنند و انتظار هم دارند به نحوی که می پندارند جواب دهد! اینکه چون فرش متعلق به آدم خوبه! قصه بوده و می خواسته بفروشه خرج چهارتا بدبخت کنه اما آدم بد قصه میاد و رووش جوهر می ریزه و فرش قیمتش کم میشه! این افراد انگشت تعجب به دهان می برند که میبینی، آدم به این خوبی اونوقت اون یکی که این همه خبیث و فلان است کارش رو خراب میکنه!! و پر از پرسش و حیرت می شوند، و مضحک اینکه وقتی براین مبنا با عقلشان به دلیل و جواب منطقی مسئله دست پیدا نمی کنند می گویند، حتما یک حکمتی داره، خدا می دونه! و به این شکل از شر مسئله ی حل نشدنی خود راحت می شوند. :))

این طوری بزرگم کرده بودند، چون خودشون هم اینطوری رشد کرده بودند، شاید روزی به جایی رسیده بودند که فهمیدند این نحوه محاسبه غلط است، اما به دلیل نوع شخصیت غیرعصیانی و موقعیت زمانه، جرات بیان این کشف رو نداشتند، اما کسانی جرات کردند و کم کم آن همه جامعه ی محافظه کار تغییراتی پیدا کرد تا امروز من می تونم با جرات و آشکارا بگم این روش غلط است و بر مبنای نادرستی بیان شده و اگر امروزه هنوز با توجه به شنیدن این واقعیت کسی به همان راه ادامه دهد، یا ترسوست یا دگم و حالتی دیگری برایش تعریف نمی کنم.

میدونی کشف ها هر کدومشون یک خواصی دارند، سخت ترینشون زمانی است که خودت رو کشف می کنی، در عین تلخی شیرینی جالب و جذابی دارد. خیلی شکفت انگیز است!



 
 
ساعت ۸:٠۳ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢ بهمن ۱۳۸٦  
دیگه پنجره هم کافی نیست و برای ما کاری ازش ساخته نیست!

 
اورمزد
ساعت ٤:٢٦ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸٦  

بهمـــــــــن                                                                                                                      
اورمـــــــزد                                                                                                                      
نیمـــــــروز                                                                                                                      
۳۱