*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
دمی با فخر حکمت و ادب پارسی، خيام
ساعت ۳:٠٦ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢٩ آبان ۱۳۸٦  

چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ                    پیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ

خوش باش که بعد از من و تو ماه  بسی                   از سـلخ  بـغره  آیــد   از  غـره   بـسلخ

*** 

آنان   که  اسیر  عقل  و  تمییز  شدند                                                                

                                                       در حسرت هست و نیست ناچیز شدند

رو  باخبرا  تو  آب   انــگور  گـُـزین                                                              

                                                          کان  بـی خـبران  بغوره  میویز  شدند



 
...
ساعت ۱٢:۱٦ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢٩ آبان ۱۳۸٦  
ای کاش آنچه بر من روا داشتی، بر تو روا ندارند.

 
در مسير زندگی
ساعت ۸:٤٤ ‎ب.ظ روز شنبه ٢٦ آبان ۱۳۸٦  
در تمامی اندوه ها، بلوغی را یافته ام.

 
نظارت و ابتکار
ساعت ۱:۳۸ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٤ آبان ۱۳۸٦  

صاحبان قدرت، سقراط را به مرگ محکوم کردند، اما او تا آخرین لحظات عمر، همچنان آرام و بی دغدغه باقی ماند، چرا که کارش را انجام داده بود. اگر باران افتخارات بر سرش باریده بودند اما مانع آن شده بودند که کارش را انجام دهد، آنگاه او احساس می کرد به مجازاتی به مراتب شدیدتر از مرگ محکومش کرده اند.

در حکومت استبدادی تک حزبی، که تمامی وسایل ارتباطات جمعی زیر نظارت دولت است، کسی که در حیطه ی اندیشه و فکر، اصالتی برجسته از خود نشان دهد به احتمال زیاد به چنین سرنوشت شومی گرفتار خواهد شد، اعم از اینکه به مجازات های قانونی محکوم شود یا نه، او نخواهد توانست اندیشه هایش را به اطلاع مردم برساند.

زمانی که در جامعه ای چنین اتفاقی روی دهد، دیگر آن جامعه نخواهد توانست به زندگانی جمعی بشر چیز با ارزشی تقدیم کند.  

             از کتاب مرجع قدرت و فرد، بخش نظارت و ابتکار ـ اثر «برتراند راسل» فیلسوف انگلیسی

**

با خوندن این کتاب، مسائل مربوط به ایران امروز رو کلمه به کلمه نوشته شده می یابید.



 
امروزنوشت
ساعت ۱٢:٢٦ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢۱ آبان ۱۳۸٦  

امروز صبح وقتی بیدار شدم و هنوز توو رختخواب بودم با خودم فکر می کردم که دیگه چه کاری دارم که انجام ندادم، وقتی دقیق فکر کردم دیدم کلی ریزه کاری هست که بد نیست قبل از سفر انجام بدم و الان که اینجا نشستم و دارم این ها رو تایپ می کنم در واقع هوارتا! کار دارم برای انجام دادن، گرچه وقتم خیلی خیلی بیشتر از مقدار کارهاست، اما با این ذهن مغشوشم، راندمانم پایین است دیگه، وگرنه در حالت عادی یک روزه همه اش رو انجام می دادم ولی از جایی که دست و دلم نمی دونم به کار نمیره یا میلرزه! واسه همین در مورد کارها میگم خوب است که هنوز چندین روز وقت هست براشون. مثلا یک کاری رو ۳ روز پیش  گفتم واجب است امروز انجام بدم، نشون به اون نشون که هنوز سراغش نرفتم، اگه کسی منو بشناسه بخوبی میدونه این یعنی چی!

یک آفتاب ناز درخشنده ای نیم ساعتیه دراومده. آخ که چه لذتی میده درخشش آفتاب پاییز و زمستون روو تن لخت درخت ها بعد از بارون که قطره ها از شاخهاشون آویزون است و درخشش آفتاب که به نظرم مثل آب! زلال میرسه. اما حیف و دوصد حیف که هر روز فقط نهایت یک ساعت آفتاب داریم. باقیش ابریه که به شدت رنگش هــــــــــــــــــــــو، وحشتناک :)))))

چقدر من عاشق درختام، این شاخه هایی که بهار تووشون داره وول میخوره تا چند ماه دیگه روو نشون بده و الان لخت هستند، اینقدر برام دوست داشتنی هستند که قابل وصف نیست، چون سراسر حس است. خیلی درخت های برهنه از برگ برام زیبا هستند و دوست داشتنی.

کیتارو گذاشتم. عوضش کنم، یک آهنگ تند بگذارم پاشم برم به کارا برسم، الان موقع آرووم بودن نیست که! راستی اینجا نگفته بودم، دارم میرم. رفتنی که گمونم سه سال پيش حرفش رو زده بود! هه!

شاد باشید، تا بعد



 
واژه ها
ساعت ۱٢:۱۱ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢۱ آبان ۱۳۸٦  

زبان به معنای ابزاری برای communication، یک علم است؛ که خود دارای زیرشاخه های بسیاری است. اینجا می خواهم از واژه ها حرف بزنم. در تمامی زبان های دنیا، در محاوره یعنی زبانی که مردم با آن حرف می زنند، از هر معنایی تنها یک واژه وجود دارد و واژه های هم معنا در طی زمان از بین می روند، ـ در مورد صفت ها، دقیقا اینطور نیست ـ البته در نوشتار وضع کمی متفاوت است، اگر در زبان محاوره دو کلمه به نظر هم معنا در کلام مردم باقی مانده باشد و این در طولانی مدت ادامه پیدا کند، دلیل این است که در معنا، این کلمات با هم یک فرق هایی دارند، ولو اینکه بسیاری از کاربران عادی به طور خودآگاه متوجه ی این تفاوت نباشند، از این جهت می گویم خودآگاه که اگر از آنها بپرسی، قادر به ارائه ی دلیل برایت نیستند اما شاید بعضی، می دانند که انگار یک چیزی هست! در واقع این تفاوت معنا، اغلب ریشه اشان از خواستگاه فلسفی لغات است. 

نوشتن همه ی این پیش در آمدها امشب، برای بیان تفاوت دو لغت انسان و آدم است..

زیرساخت معنایی لغت انسان در واقع اشاره دارد به "نوع" و "گونه"ی انسان در رده ی جانداران؛ یعنی از علم زیست شناسی نشات گرفته است ـ که قدرت تعقل و صحبت کردن از خصوصیات اوست‌ ـ ولی لغت "آدم" از علم فلسفه و مذهب نشات گرفته و در واقع به معنای همان خلیفه ی خدا بر زمین و آفریده ایست که برتر از دیگر موجودات شمرده شده است و ارزش های معرفتی دارد. احتمالا به همین دلیل است که شاعر میگه: آدمی را آدمیت لازم است. البته من به اختصار این ها را نوشتم وگرنه برای هر کدام از این دو لغت، توضیحات بیشتری باید نوشت، اما من، قصد نگارش مقاله نداشتم.



 
شاهکار
ساعت ٤:٥۸ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۱٦ آبان ۱۳۸٦  

" آهنگ تند زندگی
برای رقصیدن است
نه دویدن
"

 

این نوشته ی فوق العاده فوق العاده ارزشمند، با معنی و عمیق، که می تونه به تنهایی درسی باشه برای یک عمر زیبا زیستن، شاهکار فریبای نازنین است. 



 
حرف های ديگران
ساعت ۱٢:۳۱ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۱٦ آبان ۱۳۸٦  

سه چيز در زندگی هيچ گاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعيت ها.
سه چيز در زندگی هيچ گاه نبايد از دست بروند: آرامش، اميد و صداقت.
سه چيز در زندگی هيچ گاه قطعی نيستند:
روياها، موفقيت و شانس.
سه چيز در زندگی از با ارزش ترين ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان.



 
تقدیم بدان مرد مبارز
ساعت ۳:٤٤ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ۱٦ آبان ۱۳۸٦  

روزی که دشمن پيدا کردی، باید می دونستی در رسيدن به هدفت موفق بودی.
روزی که تهديدت کردند، باید می دونستی در برابرت ناتوانند.
روزی که خيانت ديدی، باید می دونستی قيمتت بالاست.

                                                                             با عشق و احترام



 
بازی زندگی
ساعت ۱٢:٠٦ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱٤ آبان ۱۳۸٦  
این روزها اینقدر فشار عصبی رووم زیاد است که فکر می کنم توو این مرحله دیگه Game Over میشم!

 
flashback
ساعت ٧:٤۱ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱٠ آبان ۱۳۸٦  

دریاچه
در آفتاب بعد از ظهر پاییزی
چرت زنان می درخشید

                                                                            جمعه ۲۴ مهر ۸۵ ـ برمن اونی زه



 
عاشقی نه جز اين است
ساعت ۱۱:٢٧ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٦ آبان ۱۳۸٦  

چون غمت را نتوان یافت

                               به جز در دل شاد

ما به امید غمت

                       خاطر شادی طلبیم

                                                                                                                  »حافظ«



 
خيس
ساعت ٩:٤٢ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱ آبان ۱۳۸٦  

امشب یک دنیا دلتنگت شدم برساوشم