*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
 
ساعت ۱٠:۳٩ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٢٩ دی ۱۳۸٤  

ضربان قلب پرنده برای گل و خودش، نغمه سرايی می کند.
                                                                     ناشناس



 
اعتراض
ساعت ٩:٢۳ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٢٩ دی ۱۳۸٤  

solh ،خيلی تحملت کردم، ديگر اينجا پيام نگذار.



 
زادروزت فرخنده
ساعت ۱٢:٥۱ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۸ دی ۱۳۸٤  

سال و فال و مال و حال و نسل و وصل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری بر قرار و بر دوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش 
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
               
                                                             "حافظ"                         



 
ساده ترين درسهای زندگی
ساعت ۱۱:٢٧ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٧ دی ۱۳۸٤  

 

وقتی گرانبهاترين گنج ها را به همراه داری و اين حقيقت را به ديگران می گويی، کمتر کسی حرف تو را باور می کند.

                                                                   برگرفته از کتاب کيمياگر اثر "کویيلیو"



 
به همين سادگی
ساعت ۳:۳٧ ‎ب.ظ روز شنبه ٢٤ دی ۱۳۸٤  


وقتی دل ميگيره، پرده رو کنار ميزنی؛ نور می پاشه به همه جا
وقتی نفس کم میاد، بازش می کنی و هوای تازه موج میزنه تو
وقتی بی حوصله ای، میای جلوش و به اونطرفش نگاه میندازی
یادت میاد هنوز زندگی در جریان ه

دل من پنجره می خواهد
پنجره ها رو دوست دارم.



 
تنها راه حل!
ساعت ۱٢:۳٢ ‎ق.ظ روز جمعه ٢۳ دی ۱۳۸٤  

فقط پرواز می تواند از پرنده ی محبوس، رفع دلتنگی کند.

 

 

پ.ن. پرواز عاشقانه \ آن نغمه ی شبانه ... 



 
فرزند زمستان
ساعت ۱۱:۱٩ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۱ دی ۱۳۸٤  

تنها سفيدی که از سرما سياه نمی شود، برف است.



 
 
ساعت ٩:٥۳ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۱٩ دی ۱۳۸٤  

برای پيدا کردن شاهزاده، بايد قورباغه های زيادی را بوسيد.                                                                                                    ناشناس



 
ما چی داشتيم؟ حالا چی داريم؟!!
ساعت ۳:٤٥ ‎ب.ظ روز جمعه ۱٦ دی ۱۳۸٤  

حافظه معجزه آسا در NATURALIS  HISTORIA نقل ميکند که:

کوروش بزرگ شاه پارسی ها٬ ميتوانست تمام سربازان سپاهش* را به نام صدا کند.

مهرداد اوپاتور(مهرداد ششم)، برای اجرای عدالت به بيست و دو(۲۲) زبان رايج در امپراتوری اش حکم صادر می کرد.

                                    برگرفته از کتاب×کتابخانه بابل×اثر ''خورخه لوييس بورخس''

*تعداد سربازان سپاه کوروش بزرگ، به شهادت تاريخ بيش از صدها هزار نفر مبارز بوده است.

خيلی زحمت نميخواد، فقط کافی است عدالت حکومت امروز ايران رو با عدالت مهرداد ششم مقايسه کنيد؛ تا ببينيد از کجا به کجا سقوط کرديم.

مازندرانی ها يک ضرب المثل دارند که معنيش اينجوری ميشه: اسب رو داديم به جاش خر گرفتيم از خوشحالی هم داريم پرواز ميکنيم.



 
وقتی که تنها ميشم...
ساعت ۸:٤۳ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱٥ دی ۱۳۸٤  

دنيای تنهاييم مه آلود / شهرهایش ساکت / ابرهای تيره بر هوای نمناکش سنگينی ميکنند./ آری اين است آن سرزمينی که برايم به يادگار نهادی.

يکی از راههای حصول رنج دلبستگی است؛ پس چو اين را بينی چونان کرگدن تنها سفر کن. "بودا''

پس از رفتن آخرين مراجعه کننده، تنها را به حضور پذيرفتم.

دلا خو کن به تنهايی که از تن ها بلا خيزد. اسم شاعرش چی بود؟

به سراغ من اگر می آييد نرم و آهسته بياييد / مبادا که ترک بردارد چينی نازک تنهايی من. ''سهراب''

حکومت سکوت، در کوچه پس کوچه های قلبم بهم ميگه ديگر تنهام!

پ.ن.۱ـ وقتی تنهام ميذاری .

پ.ن.۲ـ تنهام گذاشتی؟! حتما خوب کاری کردی. خدا تنهات نگذاره.



 
زيبايی زيباست
ساعت ۱:٤٩ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱٢ دی ۱۳۸٤  

دوست ميدارم باغبانی را که با سيراب کردن گلها رفع تشنگی ميکند.



 
بياييم انسان باشيم
ساعت ٢:٥۱ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸٤  

شمعی که نسوزه، يک گلوله موم ه. ستاره ايی که ندرخشه يک قطعه سنگ ه. دلی که نتپه يک تيکه گوشت ه. دريايی که نخروشه يک پهنه مرداب ه. انسانی که عاطفه نداشته باشه، يک ماشين بی شعور ه، حتی لياقت نداره که حيوون بناميمش. 

 



 
جاودانه های ايران
ساعت ٢:۳٢ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٤ دی ۱۳۸٤  

مرا ببوس 

حسن گلنراقی خواننده ای غير حرفه ای بود. سالها در بازار تهران ( سرای بلورفروش ها)  کسب و کار مختصری داشت. گلنراقی اهل ذوق بود. در سالهای پس از کودتای 28 مرداد که دور هم به غمخواری و تسلای آوار کودتا جمع می شدند، ترانه ای را که "حيدر رقابی” سروده بود خواند. با همين ترانه نامش در ليست خوانندگان ايران قرار گرفت.

درسالهای بعد از کودتای 28 مرداد، بسياری از شنوندگان ترانه غمگين و درعين حال شورانگيز "مرا ببوس" بر اين تصور بودند که شعر اين ترانه را سرهنگ "سيامک" از رهبران سازمان نظامی حزب توده ايران، پيش از اعدام در زندان و در وصف سرنوشت تراژيک افسرانی که اعدام می شدند سروده است. حتی عده ای فکر می کردند اين ترانه را سرهنگ مبشری عضو ديگر رهبری سازمان مذکور در وصف "سيامک" سروده است. زير فشار اين شايعه بود که سرانجام مطبوعات به اشاره ساواک نوشتند سراينده ترانه عاشقانه مراببوس شاعری بنام "حيدررقابی” است. ساواک راست گفته بود، اما اين فقط نيمه پر ليوان آب بود. روی ديگرش عبورکوتاه رقابی از زندان تيموربختيار و تاثير پذيری اش از آن دوران بگير و شکنجه کن و اعدام کن بود.

رقابی نيز نه ترانه سرا بود و نه مدعی ترانه سرائی. دستی در شعر و ادبيات ايران داشت و شوری در سر که "مرا ببوس" بازتاب آن بود. 

دم و دستگاه کودتا که تاب افسانه مراببوس نداشت و می دانست زمزمه مرا ببوس اجازه نمی دهد دهه 30 فراموش شود، ابتدا پخش آن را از راديو ممنوع کرد.

مرا ببوس از اين مرحله به بعد سينه به سينه به نسل بعد از 28 مرداد که خود شاهد وقايع آن نبود منتقل شد و به ترانه ای ملی تبديل گشت. ترانه ای که دو نسل کودتا و پس از کودتا آن را در مخالفت با سرکوب و ديکتاتوری کودتاچی ها زير لب زمزمه کرد. حتی صفحه 45 دور و کوچک آن نيز ناياب شده بود و اين خود مانند هر ممنوعه ديگری بيشتر مشوق نسل بعد از کودتا بود تا آن را پيدا کرده و گوش کنند. نه تنها ناياب شده بود، بلکه اگر برای دستگيری کسی وارد خانه او می شدند و صفحه مرا ببوس را پيدا می کردند آن را بعنوان مدرک جرم سياسی با خود می بردند تا ضميمه پرونده سياسی طرف شود.

 دريک دوره نيز، دستگاه تبليغاتی دربار کودتاچی، با انگيزه عاشقانه جلوه دادن مراببوس و نفی هويت سياسی آن، اجازه داد چند خواننده روز ايران، نظير ويکن و ... قسمت اول اين ترانه، که عاشقانه جلوه می کرد را بخوانند، اما قسمت دوم ترانه که مربوط به سحرگاه تيراباران بود همچنان در ليست سانسور ماند.

حتی خوانندگان حرفه ای و مشهوری نظير ويکن و ديگران هم نتوانستند اجرائی به دلنشينی و خاطره انگيزی "گلنراقی” از اين ترانه ارائه دهند و اين اجرا ها با استقبال مردم روبرو نشد.

 درسالهای پس از کودتا؛ گلنراقی نيز چند بار به ساواک احضار شد،او میگفت که:  بارها احضار شده تا بگويد با چه انگيزه ای مراببوس را خوانده است. هر بار توانسته بازجوها را قانع کند که اين ترانه را فقط بدليل زيبائی عاشقانه آن خوانده و اساسا خواننده حرفه ای نيست. يکبار خوانده و ديگر هم نخوانده است.

همين بازجوئی ها را حيدر رقابی هم پس داد. انکار او دشوار تر از گلنراقی بود، زيرا پس از کودتا مدتی زندانی بود و پرونده سياسی داشت.

 "مرا ببوس" ترانه قهرمانی، سرود آخرين ساعات پيش از اعدام، فرياد عليه کودتا و اختناق بود و با همين شناسنامه در تاريخ ايران ماندگار شد. همين است که تا هر وقت اعدام و کودتا و اختناق هست، مرا ببوس هم هست. همين است که پس از انقلاب 57 تا چند سال نه کسی مرا ببوس گوش می کرد و نه کسی بدنبال صفحه و نوار آن بود.

 در سالهای دهه 60 يکبار ديگر در زندان های جمهوری اسلامی زمزمه مرا ببوس شروع شد، حتی از سوی جوانانی که نمی دانستند ريشه های مرا ببوس به درخت تنومند اختناق و ظلم در ايران وصل است.

 حيدررقابی در سال پايان دهه 1360 چشم بر جهان فرو بست و گلنراقی نيز در مهر ماه 1372. آنها، هر دو رفتند، اما ترانه ای را از خود به يادگار گذاشتند که تا زندان و اعدام هست، ياد آنها نيز زنده است.

وقتی برای گلنراقی در تهران مجلس ياد بود گرفتند، جمع روشنفکران کشور که در مجلس ختم او شرکت کردند بيش از تجار و تيمچه داران بازار سنتی ايران بود که به حکومت رسيده بودند.

                                                                            برگرفته از سايت پيک هفته

  اين آهنگ جاودانه رو ميتونيد از همين جا گوش کنيد.



 
يک شب و هزار شب
ساعت ۱:٥٢ ‎ق.ظ روز شنبه ۳ دی ۱۳۸٤  

يکی ميگفت: عاشقی يک شب و پشيمونيش هزار شب.                                         حالا، هزار شب پشيمونم، که چرا يک شب عاشق نشدم؟!!

اينارو من نگفتما، يکی گفته که من نميدونم کيه.