*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
خوشبختی
ساعت ۱٢:٥٦ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸٥  

نظر « برتراند راسل» فيلسوف بزرگ معاصر راجع به عوامل اساسی در خوشبختی:

۱ـ تندرستی. ۲ـ داشتن وسايل لازم برای رفع نيازها. ۳ـ داشتن روابط خوب با ديگران و ۴ـ موفقيت در کار(شغل)

در مورد سلامتی دلايلش رو نميگم چون واضح است اما توضيحات راسل در مورد شماره های  ۲ و ۳.

۲ـ اين مسئله دارای اهميت زياديست، ولی بايد سطح زندگی را که بدان عادت کرده ايم، به حساب آوريم. وقتی که انسان به برخی انواع فقر و محروميت عادت داشته باشد، خواه ناخواه از توقعاتش کاسته می شود و برعکس وقتی انسانی به مال و ثروت عادت کرده باشد، اگر به قدر کفايت در آمد نداشته باشد، بدبخت می شود. البته ثروت، الزاما خوشبختی نمی آورد، پول کمترين مايحتاج انسان است، آدم بايد درباره ی نيازهای ديگری بينديشد که فقدان آنها ملالت بار است.

۳ـ در مورد عامل سوم بر پايه تجربيات شخصی من روابط با ديگران عامل مهمتری از ثروت است يعنی پس از سلامت قرار دارد. مفهوم واقعی روابط با ديگران يعنی: دوستی، عشق، علاقه نسبت به فرزندان و بالاخره محبت نسبت به ديگران. وقتی که اين روابط حسنه نباشد زندگی برای انسان تلخ می شود.

 

بعد از اين مطلب کاملا جدی با يک جک چطورين؟

معتادی در حال كشيدن سيگار : يه ژلژه هم نمياد كه خاكشتر شيگارم بيفته!

 

 



 
اصالت ها
ساعت ۱:۱٩ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ۳٠ خرداد ۱۳۸٥  

دل گفت: خسته شدم و ديگر می خوام سنگ بشم، سنگ شد و رفت بين سنگ های ديگر؛ اونجا عاشق يک سنگ ديگر شد!

                                                                  ناشناس(شايد از جبران خليل باشه)

گر خون بخورد سنگ سيه لعل نگردد.................با طينت اصلی چه کند، بد گوهر افتاد

                                                                                              حافظ

پ.ن. از حضور دوباره ات سپاس گذارم.



 
هنر و وظيفه ی مترجم
ساعت ۱٢:٥٠ ‎ق.ظ روز دوشنبه ٢٩ خرداد ۱۳۸٥  

Every man is a moon; he has one side no one sees

هر انسانی همچون ماه است، که يک سوی او را هيچکس نمی بيند!

هر انسانی ماهيست که تنها يک جهت آن قابل رويت است!

انسان ها همچون ماه هستند که هميشه يک سمت آن ديده نمی شود!

شباهت انسان و ماه در اين است که، هر دو يک چهره ی پنهان دارند!

همانطور که هميشه يک سوی ماه قابل ديدن نيست، انسان ها هم يک سوی ديده نشدنی دارند!

هميشه يکی از جنبه های آدمی پنهان است، همانگونه که يکی از سمت های ماه!

 ما آدم ها چون روی کره ی زمين هستيم فقط يک سمت کره ی ماه را می توانيم ببينيم، پس برای ديدن طرف ديگر بايد زحمت بکشيم و جای خود را عوض کنيم. آدم ها همين هستند، برای اينکه آنان را بيشتر بشناسيم بايد به خودمان زحمت بدهيم!

«در ترجمه ی اين سطر از روش ها و سلايق متفاوتی استفاده شده، تا نشان دهنده ی تاثير مترجم بر متن ترجمه شده باشد، بديهيست که ترجمه های زياد ديگری هم می توان از اين يک خط ارائه داد، اگر دوست داشتيد شما هم امتحان کنيد.»

 



 
جام جهانی و ايرانی ها
ساعت ۱:٢۱ ‎ب.ظ روز شنبه ٢٧ خرداد ۱۳۸٥  

داشتم از يک سفر۲ روز ه بر می گشتم، که ديدم جلوی راه آهن اصلی شهر ـ که اغلب در مراسم مختلفی به تفريحگاه تبديل ميشه ـ تعدادی در حدود ۳۰ ـ۴۰ نفر لباس سفيد تنشون هست که روش نوشته ايران، پرچم جمهوری اسلامی و اين چيزا. رفتم جلو و از چندتا از بچه ها پرسيدم، موافق هستند در عکسی که توی نت قرار ميگيره باشند؟ که ديدم يک سری شون اومدند و با خوشرويی واستادند. اون بلندگو و داربست که پشت سمت راست تصوير ديده ميشه، مربوط به قسمتی هست که نمی دونم چندصدتايی صندلی توش چيدن و سينمايی موقت درست کردن که همه ی بازی های جام رو توش پخش می کنند با پرداخت وروديه اندکی ميشه رفت بازی ها رو ديد. اين بچه ها هم اومده بودند که برن بازی رو تماشا کنند.

تا اونجا که من خبر دارم و حدس می زنم، اغلب اين طرفداران تا به حال تو ايران زندگی نکردند، شايد گاهی برای مسافرت ايران بودند! راستی اين عکس پيش از بازی اول ايران بوده.Iran young fans



 
بلوغ آفرينش
ساعت ۱۱:۳٢ ‎ق.ظ روز جمعه ٢٦ خرداد ۱۳۸٥  

دارم يک دگمه ی کنده شده رو سر جاش می دوزم و با خودم فکر می کنم:
اين يعنی زندگی.
حس لذت بردن از سادگی های زيستن رو لمس می کنم.
اين يعنی زن بودن.
حس خوبيه.

 



 
ضرب المثل ها
ساعت ۱:٥٦ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢۳ خرداد ۱۳۸٥  

 ايرانی ها ميگين: ديگی که واسه من نمی جوشه، می خوام (بگذار) سر سگ توش بجوشه!

آلمانی ها ميگن: زندگی کن و بگذار زندگی کنند!

البته، با يک گل بهار نمياد! ، اما مشت هم نمونه ی خروار** است!

**خروار = خربار

يکی دوتا يادآوری: ضرب المثل ها به طور معمول کاربرد درون مرزی داره، و اشاره ای به ريشه ی فرهنگ و گذشته ی اون ملت است؛ آن زمان هايی که هنوز دهکده جهانی، وجود و مفهومی نداشت. ديگر اينکه فرهنگ ارتباطی به تابعيت قانونی کشوری رو داشتن نداره، هيتلر اصلش اتريشی الاصل بوده و بعدا تابعيت آلمانی گرفته.



 
۷ تير: رويارويی انسان ها و گرگ ها
ساعت ۱٢:٥٩ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢۳ خرداد ۱۳۸٥  

 

زنان و دختران فهيم و آزادی خواه ايرانی، راه آزاديتون هموار و اراده تون آهنين. دست مريزاد به اين همه جسارتتون. وظيفه خودم می دونستم مراتب سپاسگذاريم رو اعلام کنم. شما پيروز هستيد٬ دير و زود داره اما سوخت و سوز٬ نه. همه ی کشورهای متمدن دنيا همين راه هايی که شما امروز طی می کنيد رو پشت سر گذاشتند که امروز چنينند. زنان فردای ايران زندگی در آزادی انسانی ترشون رو مديون شما خواهند بود. سپاس.

 



 
زيرکانه های کثيف
ساعت ٢:٤۱ ‎ق.ظ روز جمعه ۱٩ خرداد ۱۳۸٥  

زمان ما، زمانه بشريتی است که: تمامی پيوستگی خود را با بشريت از دست داده است، انسانی که ديگر هيچ چيز نمی داند و يا هيچ چيز را به ياد نمی آورد، انسان هایی که در شهرها و خيابان هايی زندگی می کنند، که نام امروزشان با نام ديروزشان فرق دارد، زيرا که نام به معنای پيوند با گذشته است و مردمی که گذشته ای ندارند، مردمانی بی نام و نشان اند.

مردمانی مرده!

                                                                       با تلخيص از ميلان کندرا

 

پ.ن.۱ـحالا متوجه شديد چرا در ايران هر از گاهی نام خيابان ها و شهرهايی را تغيير می دهند. حتی خيابان هايی که با نام شهدای جنگ نام گذاری شده اند هر از گاهی نام تازه ای را بر تابلوی خود نشان می دهند؛ و به همين منوال است تغيير اسامی ايرانيان به نام های عربی.

 پ.ن.۲ـ ناگفته های بسياريست که زبان سر بيان دارد و انديشه مهار نگفتن! ای کاش روزی رها از هر انديشه ای زبان توان بازگويی داشته باشد.



 
هميشه هم کار شيطون عجله نيست!
ساعت ۸:٤٧ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱٦ خرداد ۱۳۸٥  

امروز کشف کردم که ابليس عاشق خدا بوده؛

نه صبر کن تا آخرش رو بشنوی.

آره ميگفتم، می دونی خدا واسه اجرای سناريوش نياز به يک نقش منفی داشت، يکی بايد ميومد نقش سرپيچی کننده رو بازی ميکرد، تا بعدا خدا بتونه آدم و حوا ی مادر!! مرده رو از بهشت بندازه بيرون؛ ميدونی تنها ساکنی از بهشت که حاضر شد نفرين ابدی بشه و همه ی هستی اش رو تا زمان هست قمار کنه، ابليس فرشته بود. تا خداوند بتونه سناريوش رو انجام بده. بعدشم که اينجوری شد. عاشق بود ديگر، همه هست و نيستش رو فدای رضايت خاطر معشوق کرد.

اما می دونی درست است که رسم خوب رويان وفا نباشد و حسابی عاشق کشی می کنند٬ اما خلاصه آخرش ديگ مهرشون به جوش مياد؛ رو اين حساب، منم ميگم خدا آخرش به ابليس محبت خودش رو نشون ميده، تا به همه ثابت کنه: آفرينش است و عشق و happy ending !

 



 
 
ساعت ٩:٥۱ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸٥  

چطور ميشه برای گلی که اوايل پاييز وا ميشه و تا پاييز تموم نشده می پژمره و می ميره، بهار رو توصيف کرد و انتظار داشت که درک و لمسش کنه؟!!



 
يک ماه و يک روزٍ..
ساعت ٤:٠٠ ‎ب.ظ روز جمعه ۱٢ خرداد ۱۳۸٥  

درودی گرم، صميمانه و پرمهر خدمت يکايک شما عزيزانم که داريد اين صفحه رو می خونيد و همينطور به اضافه اون صفات، سلام و درودی سرشار از تشکر و عذرخواهی، خدمت تک تک نازنينانی که در اين يک ماه به اينجا تشريف آوردند و نوشته ی تازه ای نديدند. ای کاش که حال همگی خوب باشه، روزگارتون شادمان و کارهاتون روان و موفق باشه. 

اول از همه موظف هستم از دوستان ارجمندم: امير بزرگوار،  آلن عزيز،  اميرحسين گرامی(منوچهر سابق)، غزل نازنين و نگاه خانم، با يک دنيا رو سياهی و شرمندگی طلب بخشش کنم و فقط اميدم به اين باشه که به مهربانی خودتون خطای من رو ببخشید. فقط خدا ميدونه چقدر آرزوی ديدن شما چند نفر رو داشتم و از لحظه ای که فهميدم ممکنه ببينمتون چه ميزان خوشحال بودم. کلی واسه خودم فکر کردم و برنامه ريخته بودم، اما غافل از اينکه اين سفر اجباری پردردسر نبايد به ديدار شما دوستان فهيمم، مزين و ارزشمند ميشد و از همه شرمگينانه تر اينکه، وقت باارزشتون ـ که حتما با مشکلاتی برای اون ساعت به من اختصاص داده بوديد ـ از دست رفت و من رو شرمنده شما کرد. تنها آرزوم اين هست که باور بفرماييد تعمدی نبوده و من بيش از هر‌ کدوم از شما در اين ماجرا متاسف شدم، اميدوارم منت به سرم بگذاريد و هر کدومتون کاری داشتيد به من بگيد تا در اسرع وقت انجام بدم، بلکه ذره ای از اين اشتباهم رو جبران کنم. هر کدوم از شما نازنينان از من طلبی داريد که آرزو ميکنم فرصت ادای دينم رو به دست بيارم.

اگر عمری باقی بود و بار ديگر به ايران اومدم خودم ميام خدمت دونه دونتون و رو در رو ازتون عذر می خوام.

ديگه اينکه از اين سفر هر چی نگم بهتر.در اين موضوع بخصوص، دهانم هر آنچه بسته تر، گوهربار تر!

به اميد اينکه هر چی سريعتر بتونم نوشته های شما عزيزان رو بخونم و جبران تاخير در سرزدن بهتون بشه.

شادمان باشيد

دوستتون دارم



 
 
ساعت ۱٢:٠٦ ‎ب.ظ روز جمعه ٥ خرداد ۱۳۸٥  

و درد٬ تنها درد٬ بيان کلامی بی کلام است.