*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
بدبخت های واقعی
ساعت ۱۱:٥٤ ‎ب.ظ روز شنبه ۳٠ آبان ۱۳۸۸  

فاحشه ها، آدم های بدبختی اند.

یادت می آید؟ سال ها پیش این رو ازت شنیدم، فکر نمی کنم یادت بیاد، اما به هر حال, آن روز که این رو شنیدم ازت درک کردم چی می گی و چقدر هم به نظرم فهیم اومدی که نظرت این بود. اما حالا من به یک دلیل خیلی متفاوت و ژرف به این نظر تو رسیدم، اینقدر بدبختند که قابل ترحم اند. حتی من که خیلی وقت است دیگر سعی کردم دلم برای کسی نسوزه، دلم براشون سوخت.

راستی یادم رفته بود امروز کلی بهت فحش! دادم، یک جورایی اممممم.. نمی دونم چی بگم، ولی در کل، یاد یک سری از حرف های گذشته ات افتادم و یک سری کارهایی که باید می کردی و نکردی، و آنوقت بود که با خودم بهت گفتم، مسخره اس اما نمی دونم دقیقا چی گفتم اما چیزای خوبی نبودند، همین!

وقتی آن چیزها یادم می آید و اونطوری فکر می کنم، دلم نمی خواهد دیگه ببینمت!



 
روزی که دیوار شکست
ساعت ۳:۳٠ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢٠ آبان ۱۳۸۸  

برای بار چندم گریستم. برای بار چندم در اثر یک خبر، یک موضوغ مشابه اشک هام بی اختیار سرازیر شدند.

شکسته شدن دیوار برلین!

آره، خبر همین بود. بار اول بیست سال پیش بود، وقتی صحنه ی خراب کردن دیوار توسط مردم را در خبرهای ایران دیدم، حیرت و هیجان زده شدم، به وجد آمدم، یادم نیست اما بعید نیست که اشکم بی صدا و بی اجازه سرزیر کرده بود. امشب با گوش دادن به خبری از فروپاشی دیوار برلین در آن زمان باز هم اشک هایی فرو ریختند. اشک هایی از سر شوق اما نه فقط شوق معمولی؛ یک شوق خاص و معنادار، عمیق. شوقی از سر عشق، عشق به آزادی. عشقی که در درون من و با من عجین است. عشق به یک نیاز انسانی، انسانی فرای دیوارها و زنجیرها، انسانی در ذات متعلق به فضای باز طبیعت و در وجه ی خاص، انسانی با درک ارزش آزادی، انسانی که بدون آزادی زندگی برایش کاملا بی مفهوم است.

روزی که دیوار برلین را برچیدند، نه آلمانی ها را به طور اخص دوست می داشتم و نه دید مثبتی به آن مردمان داشتم، و لابد مثل بیشتر آدم های ندید بدید دنیا از هیتلر شنیده بودم و در دل تمامی آلمانی ها را نژادپرستان کثیف! می دانستم یا لااقل بدون اینکه بدانم حس خوبی به آنها نداشتم. گرچه سال ها بعد در همان کشور زندگی کردم و به برلین سفر کردم و دیدم آسمان آنجا هم آبی است، آبی تر از آسمان دودگرفته ی تهران عزیزم و مردمانش به همان خوبی مردمان دیگر جاهای دنیا و البته بسیار بافرهنگ. اما آن روز که دیوار فرو ریخت و اشک های من هم، تنها شوق عشق به آزادی بود که مرا احساساتی کرد، همانطور که امروز بعد از سال ها.

به امید روزی که تمامی دیوارهای جهل و زشتی مردمان کوته اندیش و اهریمنی فرو ریزد و آزادی در سراسر جهان پرهای سفیدش را بگشاید، و مردم ایران عزیز هم در هوای خوش و مطبوع آزادی نفس بکشند و زندگی واقعی را تجربه کنند. زندگی که لااقل سی سال است در ایران سراغی از آن نیست.



 
صدای جوانان ایرانی در گوش دنیا
ساعت ٥:٤۳ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱٤ آبان ۱۳۸۸  

دیروز در ایران سیزده آبان بود و قلقله. شکوه و غوغایی که جوانان آزادی خواه و فهیم ایرانی آفریدند. قصد ندارم از این سر دنیا از کارستانی که در آن سر دنیا کردید حرف بزنم گرچه که شاید بیشتر از خودتان که در خیابان های تهران و دیگر شهرها لرزه به تن بی وجودان انداختید، فیلم  و تصویرهاتان را دیدم. شعارهاتان را شنیدم و توحش و وحشت مزدبگیران رژیم را نگاه کردم.

جیزی که می خواهم بنویسم مطلب کوتاهی است، شما در فردای سیزده آبان هستید اما اینجا از نظر تاریخ، هنوز دیروز شماست.  NPR NEWS که یکی از خبرگزاری های بنام ایالت متحده است، امروز خبر وقایعی که شما در ایران آفریدید را می دادند و حرف های شما را به گوش مردم آمریکا و دنیا می رساندند. تمامی شعارهایی که به فارسی دادید را ترجمه کردند و  برای هر یک که نیاز به توضیح داشت توضیح دادند، در خبرهاشان اعلام کردند که: مردم ایران مرگ بر دیکتاتور می گفتند، و این کلام خطاب به ا.ح. و یا رهبر مذهبی ایران خامنه ای است و یا به هر دوی آنها. شعار دیگر ایرانیان این بود که خامنه ای قاتل است و حمایت از او نادرست، مردم ایران برای رییس جمهور اوباما هم پیامی داشتند، تو یا با ما هستی یا با آنها؟ در مورد مسائل هسته ای هم تظاهر کننده گان اعلام کردند ایران سبزها بمب اتم نیاز ندارد به ...

راستش موقع این شعار آخری تلفنم زنگ زد و درست نشنیدم که در رادیو چی گفت. به هر شکل مطمئن باشید که تک تک شعارهایی که جمعیت باهم فریاد زدند به گوش تمامی جهانیان رسید و صدای شما خوب و واضح لرزه بر ستون های بسیاری افکند.

دست مریزاد به شجاعت و شعور شما، امیدوارم در راهتان موفق باشید و بتوانید زندگی بهتری را برای خود و فرزندانتان در سرزمینی که زیست می کنید به ارمغان بیاورید.

راه سبز آزادی تا شکوفه های بهاریتان هموار