*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
این دوست داران اندیشه
ساعت ٦:۳۸ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢۸ آذر ۱۳۸٧  

اینطور که محققین و ایرانشناسان فاضل گفته اند، گویا از قدیم سرزمین آریایی ایران دارای مردمانی بوده اندیشه گرا. حکیمان و فیلسوفان بسیاری در این سرزمین نام هاشان در صفحات تاریخ ثبت شده که اندکیشان معروف عامه و بیشترشان شناس خاصه ها هستند. 

محققان و اسلام شناسان بزرگ، گفته اند، این دین بعد از ورودش به ایران دارای ابعاد و دیدگاه های فلسفی و عرفانی شد؛ که پیش از آن عاری از آن بود. پیش از ورود به سرزمین پارسیان، تنها، مذهبی بود که شامل قوانین و مشخص کننده ی حد و حدود زندگی روزمره ی مردمان آمی.

امشب بلاگ یکی از بلاگرهای فارسی رو می خوندم که پدرش رو از دست داده بود و برای نوشتن پیام، صفحه ی کامنت ها را باز کردم. بی اغراق، لااقل یک سوم و یا بیش از پیام های تسلیت، با دیدی نه صرفا رسمی و جملاتی کلیشه ای، که با نگاهی دارای دیدگاه خاص و جهان بینی ای از سر اندیشه، پیام نوشته بودند. و اغلب به موضوع مرگ و زندگی پس از آن، نه همچون افرادی آمی و از سر خرافات و یا مذهب، که از دید عالمانی که واضح بود قبلا عمیقا در این باره اندیشه کردند و به دیدگاهی رسیدند، تسلیتشان رو ابراز کردند. در نوشته ها دیده می شد که اکثرا بیشتر متعقلند تا مقلد. باورهایی همچون روح و روان و زندگی پس از مرگ و زندگی دیگر، به طور کلی هر چه از این دسته، در نظر اندیشه گران جوان، بی معنا یا حداقل مورد شک است.

این اندیشه ای نیست که در این مقیاس به نسبت جمعیت، در میان مردمان هر مملکتی پیدا شود. برای من این نشانیست از تعقل گرایی عمیق در میان ایرانیان، به خصوص در این جا(بلاگستان) بیشتر، تحصیلکرده ها. 

با توجه به این موضوع، نظرم جلب شد به این واقعه که چه عامل یا عواملی باعث می شود که ملتی اندیشه گراتر از دیگر ملت ها باشند؟ البته واقعیتی هست که در ایران تقریبا هیچ یک از پتانسیل ها به اوج حرکت نمی رسد و اگر در نطفه خفه نشه، حداکثر در حد بسیار معمولی و بدون هیچ چشمگیری باقی می ماند.(لااقل در صده های اخیر)

تصور می کنم یکی از این عوامل، ضریب هوشی ایرانینان است که در مجموع و به طور نسبی از متوسط بالاتر است (مسلم اینکه منظورم این نیست که همه ی ایرانی ها نابغه اند یا دیگر ممل کم استعداد!).

یکی دیگر از عوامل جدی، تنبلی و راحت طلبی فراگیر مردمان این سرزمین عزیز است. برای این مورد دلایل و اثبات زیاد که از حوصله ی فعلی من خارج است و آنان که دقیق ترند متوجه موضوع هستند. مردمان ایران  به جای مرد عمل بودن و کاری از پیش بردن، بیشتر به همان اندیشیدن بسنده می کنند و حرافی، که به راستی یکی از صفت های بسیاری از فیلسوفان. 

و عامل بسیار جدی دیگر، وضعیت تاریخی این ملت است که اغلب مصیبت زده اند و در طول تاریخ بلایای بسیاری بر این سرزمین و مردمانش، از عوامل طبیعی، داخلی و خارجی وارد شده است._ و یکی از دلایلی که این همه مصیبت سر این مردم آمده هم، تنبلی آنان بوده، مثلا چینیان برای مبارزه با همسایگان وحشی خود دیوار چین ساختند، اما ما ایرانیان عزیز چه!_ . همانطور که شاعر شهیر ایران، سهراب سپهری، گفته "انسان که غمگین شد، از پی تدبیر می رود." این مردمان هم در اثر برخورد با مصیبت ها و اندوه های بسیار، به سوی تدبیر و اندیشه کشانده شدند.

انعکاس اندیشه های اجمالی ام بود، بعد از خواندن پیام های دوستان.  حتما عوامل بسیار و دلایل زیاد دیگری برای این اندیشه گرایی وجود دارد که صاحب نظران می دانند و من از آنها بی خبر.

 



 
نوشته ای از ملا حسنی در کانادا
ساعت ۱٢:٥٥ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢٧ آذر ۱۳۸٧  
این چند روز اخیر دوستان، زیاد راجع به کفشی که خبرنگار کفش پران عراقی به سمت ریاست جمهوری(نزدیک به سابق) امریکا پرت کرد، نوشتند و گفتند، قصد نداشتم راجع به این موضوع چیزی بنویسم. چون برای من هیچ ارزشی نداره و علاقه ای به صرف وقت برای مشکل شخصی یک عراقی نداشته و ندارم. _ طرف توو دوران صدام دیکتاتور جانی، موقعیت خوبی داشته و بعد از ورود آمریکایی ها کاسه کوزه اش بهم ریخته، خوب خوش به حال هیچکس نمیشه وقتی دوره اش سر میاد! _ اما قلم زیبای ملا حسنی در کانادا باعث شد که بخواهم دیگر عزیزان هم از هنر ایشون استفاده کنند و از لذت خندیدن بی بهره نباشند. به همین دلیل کپی نوشته ایشون رو در اینجا می گذارم. امیدوارم که دقایقی خوش بگذره.
پیامدهای پرتاب لنگه کفش در تحولات خاورمیانه:

در پی حادثه تاریخی و بینظیر پرتاب لنگه کفش یک خبرنگار عراقی به سوی جورج بوش موجی از شادی و شعف سراسر منطقه را فرا گرفت و تاثیر عمیقی در معادلات سیاسی منطقه برجای گذاشت که مهمترین آن اثبات فرهنگ والای بعضی از مردم کشورهای جهان سوم به جهانیان بود. همه رسانه ها به تشریح این خبر مهم پرداختند و شخصیت های سیاسی موضع گیری های متفاوتی گرفتند.
باهم نگاهی به تعدادی از این واکنش‌ها و تحولات می‌اندازیم:

جرج بوش: واکنش سریع و جاخالی دادن من در برابر پرتاب ناگهانی آن لنگه کفش از الطاف خفیه الهی و امدادهای غیبی بود.

کاخ سفید: درپی پرتاب دو فروند لنگه کفش از سوی عناصر وابسته به القاعده٬ پنتاگون در یک اقدام پیشگیرانه تصمیم گرفت نیروهایش را از منطقه خارج کند. بنابر گزارش آسوشیتدپرس ناوگان‌های امریکایی از ترس برخورد با لنگه کفش‌های بعدی خبرنگاران عراقی فرار را برقرار ترجیح دادند و اکنون برگشتند وسط اقیانوس آرام.

اوپک: در صورت برخورد لنگه کفش خبرنگار عراقی به کله جرج بوش قیمت نفت به سیصد دلار میرسید.

-امام خمینی قدس سره: رهبر ما آن طفل سی ساله‌ای است که با لنگ کفش به جنگ دشمن می‌رود.
- مقام معظم رهبری: صحنه را دیدم. کلی هم خندیدم.
- آیت الله خزعلی: من زیر کفش گهی آن خبرنگار عراقی را می‌بوسم و به این بوسه افتخار میکنم. ضمنا عید غدیر بهتر از عید نوروز است.
- آیت الله شاهرودی رپیس قوه زندان‌ها: در زندان‌های ما هیچ کس با ضربه کفش کشته نمی‌شود.
- رپیس جمهور محبوب: من در یکی از سفرهای خارجی دیدم یک جوان عراقی جلو آمد و با همان زبان خودش که اسپانیایی بود پرسید: فلانی این چیه؟ من هم گفتم: خب٬ کفشه دیگه. گفت: «نه! این کفش نیست. این یک سلاح است علیه امریکای جنایتکار. ما با همین لنگه کفش حساب امریکایی‌ها رو خواهیم رسید». من همانجا فهمیدم که انرژی هسته ای حق مسلم ماست.
- هیئت دولت: در جلسه دیشب هییت وزیران٬ مقررگردید مبلغ سی میلیارد دلار برای حمایت از «انتفاضه کفش» از محل صندوق سپرده ارزی جهت خرید دمپایی به خانواده آن خبرنگار عراقی پرداخت گردد.
- مجلس شورای اسلامی: طرح دو فوریت تغییر نام خلیج فارس به خلیج« منتظرالزیدی » به تصویب رسید. همچنین هیئت رئیسه از دولت خواست به پاس این پیروزی مسرت آفرین جشن ملی اعلام شود و سراسر کشور چراغانی گردیده و مملکت را دو سه روزی تعطیل کنند تا ما با خانوم بچه ها برویم شمال..
- روزنامه کیهان: طلاب حوزه‌های قم در تظاهرات فوق میلیونی و بی‌سابقه ضمن حمایت از خبرنگار شیعه عراقی ٬ سکوت و بی‌تفاوتی سران کشورهای منطقه را خیانت به اسلام و مسلمین دانستند.
- خبرگذاری فارس: امروز در یک حرکت مردمی و خودجوش تعدادی از دانشجویان بسیجی با شکستن شیشه‌های سفارت بورکینافاسو و پرتاب کوکتل مولوتوف بسوی خانه سفیر زیمبابوه٬ خواستار حمایت آن کشورها ازخبرنگار عراقی شدند. بیچاره سفیر بورکینافاسو میگفت: آخه مسائل عراق به ما چه ربطی داره؟ بر هرچی آدم مردم آزار لعنت!
- آقای کروبی: اینها همه توطئه‌های دشمنان است که نگذارند من کاندیدای ریاست جمهوری باشم. من با این حرفها کنار نمی‌روم.
- آقای خاتمی: من این اقدام خشن و دور از نزاکت را یک خورده محکوم میکنم. یک خورده هم حمایت میکنم و یک خورده هم نگذاشتند بفهمم اصلا باید چیکار کنم.




 
قانون محترم و قانون نامحترم
ساعت ۳:٢٤ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٢٤ آذر ۱۳۸٧  

طنزیست که می گوید:

«دو کودک به یکدیگر فخر می فروختند. یکی گفت: پدر من نماینده ی مجلس است، ماهی میلیون ها تومان می گیرد و در مجلس برای مردم قانون وضع می کند.

پسر دیگر گفت: این که مهم نیست، پدر من پاسبان است؛ هر روز از مردم توی خیابان چند هزار تومان دریافت می کند و آفتابه می گیرد به قانون هایی که بابای تو وضع می کند.»  

با این طنز قدیمی خواستم شروعی داشته باشم بر موضوعی ساده و اما ظریف، که به تازگی به شکل یک جمله ی کامل، برایم نو شد. حالا امشب _ به چه دلیل مهم نیست _ تصمیم گرفتم آن را به شکل موضوعی بست داده و اینجا بنویسم.

در ایران به قانون به طور اعم و به قوانین به طور اخص، احترام گذاشته نمی شود. فرق چندانی ندارد که این قوانین در کدامین حوزه ی اجتماعی باشند. اکثریت جمعیت ایرانی اگر در جایی با قانون سر و کارشان باشد، به محض اینکه این قانون آنان را به زحمتی هر چند هم کوچک، دچار کند (سوای اینکه در دراز مدت به نفعشان هست یا نه)، اولین راه و بهترین راه را، نادیده گرفتن و نقض قانون می یابند. این موضوع چنان معمول شده و بیش از آن پیش پا افتاده است که کسی به این فکر کند که امروز یا الان من قانون شکنی کرده ام.

 اما چرا اینگونه است؟ جواب این سوال، جمله ای است که به وضوح و دقیقا به یاد ندارم چرا، به ذهنم آمد و متعاقبش، مطالبی که به یاد آوردنشان برای خودم جالب بود.

ماهیت قانون چیست؟ چرا بی احترامی به پلیس و بی احترامی به قاضی جرم است؟

به طور کلی، خلاصه و عامیانه، قانون مجموعه شرایطی است که هر جامعه ای( گروهی) برای راحت تر و سالم تر در کنار هم زیستن، با توجه به شعور، خواسته ها و نیازهای افراد آن جامعه برای خود وضع می کنند.

دقیقا نوع و هدف وضع این قوانین است که نوع حکومت آن جامعه را مشخص می کند. این که قوانین جامعه برای تامین منافع چه شخص یا افرادی باشد، نشانگر نوع حاکمیت جامعه است.

همان طور که همه می دانیم، مثلا: اگر قوانین برای حفظ منافع یک فرد خاص از آن جامعه باشد، حکومت دیکتاتوری است. اگر برای تامین منافع یک گروه خاص باشد، حکومت جمهوری است. و اگر برای تامین منافع اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه باشد، دموکراسی به حساب می آید.

مسلم اینکه مثال هایی که زدم، خیلی اجمالی و ساده گفته شده و صاحبان فن می دانند که تعریف های بسیار جامع تری برای هر یک از این حکومت ها موجود است. که از این بحث خارج است.

به هر حال، نوع قوانین در یک جامعه بستگی به نوع حکومت است و  می توانیم بگوییم، نوع قوانین یک جامعه، نشان دهنده ی نوع واقعی حکومت است؛ جدای از اینکه حاکمان جامعه، حکومت خود را از چه نوعی بنامند. 

 حال اگر در جامعه ای حکومت دیکتاتوری باشد، به طور منطقی به دور از انتظار نیست که افراد بیشتری از جامعه، قوانین بیشتری را نقض کنند. به همین ترتیب در حکومت جمهوری به نسبت کمتر از جامعه دیکتاتوری و  در دموکراسی کمتر از جمهوری.

 آنچه که واضح است، هیچ حکومت بی نقصی هنوز در کره ی خاکی ما، وجود ندارد. [در افسانه های یونانی از یوتوپیا (مدینه فاضله) اسم برده شده که گفته می شود روزگاری در روی زمین شهری بوده است که در همه خوبی ها و درستی ها به اوج رسیده، همه ی مردمان آن راضی بودند. نقصی در مردم، حکومت، قوانین و شهر نبوده! اما هنوز با وجودی که ده ها سال است به دنبال یافتن بقایای آن شهر هستند، در حقیقت چیز واقعی نیافته اند.]

 هر کدام از حکومت هایی که دارای قوانین متناسب تر با شعور افراد جامعه اشان باشند، تعداد قانون شکنی و قانون شکنان در آن ها کمتر هستند. با توجه به این عقیده، می شود نتیجه گرفت که میزان قانون شکنی در هر کشوری _در دراز مدت_ نمایانگر مناسب یا نامناسب بودن قوانین با نیازهای افراد آن جامعه است.

در کشورهایی که بیشتر دموکراتیک هستند، قانونگذاران از میان طبقات متفاوت مردم با دیدگاه ها و اندیشه های متفاوت انتخاب می شوند و در نتیجه در وضع قوانین، حقوق اشخاص از هر طبقه بیشتر مورد نظر قرار می گیرد. 

پلیس وظیفه ی مراقبت از اجرا شدن قانونی را که قانونگذاران آن جامعه وضع کرده اند، بر عده دارد. و قاضی کسی است که به استناد بر آن قوانین حق حکم دادن بر کسانی که قانون را نقض کرده اند را داراست، به همین دلیل این اشخاص در زمانی که لباس کار بر تن دارند، باید مورد احترام قرار گیرند و توهین به آنان خود جرم است. چرا که آنان در آن وضع، نه یک شهروند عادی که مجریان و مستخدمان قانونی هستند که ضامن منافع اکثریت قریب به اتفاق مردم است. و بی احترامی به آنان به معنای بی احترامی به قوانین وضع شده است.

هر کشوری که شهروندان فهمیده تری داشته باشد، آنان را بهتر و بیشتر تربیت کرده برای شناخت قانون، ارزش و لوزوم آن. در چنین جوامعی که به همین دلیل آموزش بالای اکثریت، افراد جامعه با شعور و شناخت بالایی که دارند، اجازه ی برقراری حکومت دیکتاتوری را نمی دهند و قوانین به نوعی وضع می شود که ضامن حفظ منافع اکثریت مردم از هر طبقه با هر اندیشه ی انسانی است. به همین دلیل تک تک افراد خود به نوعی مجریان و مراقبان اجرا به قانون هستند. در این جوامع افراد بسیار کمتری نیاز به شکستن قانون موجود را حس می کنند. چرا که می دانند این قانون برای حفاظت خود و منافعشان است.

 



 
 
ساعت ۸:٥٢ ‎ق.ظ روز شنبه ۱٦ آذر ۱۳۸٧  

کسی که از هیچ چیز کوچکی خوشحال نمی شود، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد.

                                                                                             اپیکور



 
 
ساعت ٤:٤۳ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸٧  

خودت را بشناس اما به آن مبال.

                                                              اُرد بزرگ

,

 
:)
ساعت ٩:٥٢ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱٠ آذر ۱۳۸٧  

بدگویی حسود دلیل برتری شماست.

                                                  ویلیام تن

افراد پست و فرو مایه از خطاهای اشخاص بزرگ لذت فراوان می برند.

                                                                                          شوپنهاور

 

 

پ.ن. خصوصی، بی ارتباط به پست: خیلی قشنگ بود علی جان، لذت بردم. مرسی.



 
 
ساعت ٧:٠٥ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٥ آذر ۱۳۸٧  

برای تلفظ کوتاهترین کلمه ها "بله" یا "نه" ، خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد.

                                                                                   پتیاگور