*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
نوروز به خرمی و گامهای بهار به شادی باد
ساعت ۳:٥۸ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢۸ اسفند ۱۳۸٧  

دو روز مونده به نوروز، چون تا بعد از سال نو هنوز نت خونه وصل نمیشه، پیشاپیش بهار زیبا و جشن نوروز دوست داشتنی رو به همه ی نازنین دوستان و آشنایان این بلاگ شادباش می گم و آرزو می کنم سال تازه، سرشار از تازگی های زیبا و به یاد موندنی در زندگی تک تک عزیزان باشه.
سال نو تنها هستم و الان هم نمی دونم سال چه ساعتی تازه میشه، چهار روز پیش سبزه ریختم و الان حدود 5 -6 سانت سبز شده، هفت سینی دارم که سمنو و سنجدش کم است و میشه 5 سین، توو این منطقه پیدا کردن این دو کار آسونی نیست، چون دلم نمی خواهد چیزای تقلبی توو هفت سینم باشه، به همین پنج تای واقعی اکتفا می کنم. هفت سین درست 1 سبزه 2 سیب 3 سرکه 4 سیر 5 سمنو 6 سپند و 7 سنجد هستند، چرا که سین ها باید نامی کاملا پارسی، یک بخشی، قابل خوردن و طبیعی باشند. مثلا سیاه دانه از دو کلمه ساخته شده و جزو این سین ها محسوب نمیشه  و سماغ هم کلمه ای ترکی است. این هفت کلمه تنها کلمات در زبان فارسی هستند که یک بخشی ، خوراکی طبیعی هستند و با سین شروع می شوند.

از اینکه در این مدت همراه بلاگم بودید و بهم سرزدید از همه اتون ممنونم.  

 به هر حال سال نو همگیتون به خرمی و شادی، بهترین ها رو در این نوروز زیبا براتون آرزو می کنم.



 
خونه
ساعت ٦:٢٦ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٢ اسفند ۱۳۸٧  

YOOOOOOOOOOOOOOOHOOOOOOOO! l

امشب چهارمین شبی است که اومدم خونه ی خودم. بعد از اییییییییییین همه مدت؛ یکشنبه وسایل رو آوردم، حالا دیگه !I'm homeلبخند آخییییییییییییییش! راستی هیچ دقت کرده بودید که توو زبون شیرین فارسی_ که جدا دوستش دارم _ واژه ی دقیقا هم معنای "home" نداریم؟! شاید در زبان پارسی چنین واژه ای بوده، اما حالا، من که چیزی نمی شناسم. واسه همین اون جمله رو به فارسی ننوشتم، چون واقعا واژه ای رو که دقیقا منظور نظر من رو برسونه پیدا نکردم.

تا چند روز دیگه نت ندارم. اگر عمری باقی بود باز میام و می نویسم، اگر هم که نه باز شکر. 



 
Imagine
ساعت ۸:٤٤ ‎ق.ظ روز یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٧  

 از روزی که با شخصیتی به نام John Lenon آشنا شدم، از خیلی زود، شد یکی از بیشترین هنرمندانی که براش ارزش قائل شدم و دوستش داشتم، اصولا هنرمندها به دو سبک خاص و کاملا متفاوت برام ارزشمند می شوند، کسانی مثل لنون، از دسته ای هستند که واسم والاترند. بگذریم.

 آهنگ Imagine بی اغراق یکی از عمیق ترین و بامفهوم ترین ترانه های تاریخ موسیقی کل دنیاست، تک تک جملات این شعر در عین سادگی، بسیار اندیشمندانه و با ارزش است؛ البته آهنگ زیبا و آرامبخشی هم دارد. روزی که دنیا تبدیل به مدینه فاضله شود یعنی آن روز "تصور" لنون به حقیقت پیوسته است.

شعر این ترانه همان است که آقای اگر اسمشون رو اشتباه نگم، "یغما گلرویی" شاعر هنرمند ایرانی، به سفارش هنرمند عزیز "سیاوش قمیشی" شعر ترانه ی تصور کن رو از روش، با توجه به خوش آیند ایرانیان با ورژنی بسیار بسیار ضعیف تر از نظر ارزش معنایی و سانسور مفاهیم والای اثر اصلی، سرودند، که البته اگر بخواهیم منصف باشیم، یکی از شعرهای زیبا، با مفهومی ارزشمند است، که در زبان فارسی ترانه شده است. 

هر بار که به این آهنگ گوش می کنم، بارها بارها به شنیدنش ادامه می دهم و ازش سیر نمیشم، که دلیلش بیشتر به خاطر معنای شعرش است. یک روز که مثل خیلی از اوقات دیگر، اوضاع ناجور بود و روحیه ام نابود، مثل خیلی از این زمان ها به شنیدن موسیقی که تنها مفر من است پناه برده بودم، که ناگهان در حال شنیدن این آهنگ، یکی از جملات فوق العاده ی این شعر، که هیچ تازگی هم برام نداشت، بهم انرژی داد، تا حدی که بدون لحظه ای وقفه، از حالت passive به active در اومدم، و تا حالا خیلی اوقات بارها و بارها با یادآوری این جمله توان حرکت، اون هم نه صرفا حرکت اجباری و بی روح، که پویایی هدفمند پیدا می کنم. و اون جمله این بود: "living for today"

 

 این هم شعر کامل این ترانه و لینکش از یوتیوب:

 

تصور کن که بهشتی وجود ندارد

اگر بخواهی، تصورش آسان است

و نه جهنی در زیر پایمان

بالای سرمان فقط آسمان است

تصور کن همه ی مردم

برای امروز زندگی می کنند

 

تصور کن هیچ کشوری وجود ندارد

تصورش خیلی سخت نیست

هیچی برای کشتن یا کشته شدن نیست

و هیچ مذهبی هم (نیست)

تصور کن تمامی مردم

در صلح زندگی می کنند

 

ممکن است بگی من خیالبافم

اما من تنها نیستم

آرزو می کنم روزی تو هم به ما بپیوندی

و آنگاه دنیاچنان خواهد شد

 

تصور کن هیچ مالکیتی نباشد

من تعجب می کنم اگر بتونی

نه نیازی به طمع است و نه ولع 

مردمانی برادروار

تصور کن همه ی مردم

هستی رو با هم قسمت می کنند 

 

تو احتمالا میگی که من خوش خیالم

اما من تنها کسی نیستم که اینطور فکر می کنم

آرزو می کنم روزی به ما بپیوندی

و این دنیا بوجود می آید

Imagine there's no Heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
Living for today

Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine all the people
Living life in peace

You may say that I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will be as one

Imagine no possessions
I wonder if you can
No need for greed or hunger
A brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing all the world

You may say that I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one



 
فرزین
ساعت ۱٢:٤٠ ‎ق.ظ روز جمعه ٩ اسفند ۱۳۸٧  

دارم پی سی رو مرتب می کنم و فایل های اضافی رو می ریزم دور. یک فایل موسیقی هست که خیلی وقت پیش از رو سیستم کسی گرفته بودم و الان ماه هاست نکردم گوش بدهم، اگر به درد بخور هست یا نه معلومم بشه. شروع می کنم دونه دونه آهنگ ها رو به گوش دادن، اونهایی که جالب نیستند رو دیلت می کنم. یک فولدر از فرزین هست، نمی شناسمش و شروع می کنم دونه دونه شنیدن. یکی از اون یکی بیمزه تر؛ آهنگ های بی هنرانه، شعرهای لوس، صدای شل و آموزش ندیده. با خودم فکر می کنم هر کی عشق شهرت داشته و یک پولی هم، یک آلبوم میده بیرون! دونه دونه آهنگ ها رو دیلت می کنم و توو همین فکرها هستم، که به یکی از آهنگ های یخش می رسه که هی می خونه "تو کی هستی؟ تو کی هستی؟" که یک دفعه می خونه: "تو کی هستی که اگر نبودی، آرزو پر می کشید و توو گلو صدا می مرد، ماجرای خوندنم به هیچ کجا نمی کشید." :)) یک دفعه خندم می گیره، با خودم میگم حالا ماجرای خوندنش به کجا کشیده؟! :)) اما لااقل، مقصر پیدا شد!



 
چنین گفت، نیچه.
ساعت ۳:٥۸ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸٧  

زندگانی بشر هولناک است و هنوز بی‌معنا، چنانکه یک دلقک فرجامی شوم برای او فراهم تواند کرد.

 

                                                                                               نیچه



 
بختت بلند!
ساعت ٧:٢٤ ‎ق.ظ روز شنبه ۳ اسفند ۱۳۸٧  

در بین اقوام زنی بود، که هر وقت به ستم آسیبی بهش می رسید، بزرگ یا کوچک، فرقی نمی کرد، با حالتی طنزآمیز و از سر ناتوانی می گفت: "اِقبال، بِلِند بَو'وی!"

 

اقبال، بلند بووی!