*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
 
ساعت ٤:٠٦ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٩ شهریور ۱۳۸٤  

سلام.ميخوام چند دقيقه ايی با شما گپ بزنم. لطفا تحمل کنيد.ممنون ميشم.

ميخوام بگم: 

برای داشتن سرزمينی آباد و آزاد بايد تلاش کرد.همه مايی که به راستی آرزوی بهتر شدن اوضاع رو داريم؛ برای رسيدن به اين هدف٬ بايد زحمت بکشيم .

اين تلاش يک حرکت همه جانبه و ملی رو طلب ميکند. هر چقدر فراگيرتر باشه٬رسيدن به هدف سريعتر خواهد بود. اما امروز ما ميبينيم اکثر افراد فقط حرفش رو ميزنن يعنی ميگن: اوضاع بده٬ کی درست ميشه؟ اما کسی نيست که از اين آقايان و خانمها بپرسه: ميشه بگی٬ کی بايد درستش کنه؟! 

اينجا کشور ماست، سرزمين مادری تو و من. چه کسانی دارن اينجا زندگی می کنن؟   کيا دارن سختی های ناشی از بی سر و سامانی٬ بی برنامه گی٬ بی عدالتی رو تحمل می کنن؟ پس همون ها بايد درستش کنن.  

حدس ميزنم٬ اکثر کسانی که متن رو ميخونن ـ اونايی که اهميتی ميدن ـ با خودشون ميگن اينم داره شعار ميده٬ مثل بقيه. درسته که حرفام شبيه خيلی هاست٬ اما با احترام از شما عزيزه ايرانی خواهش ميکنم تا آخرش تحمل کن.

آره ميگفتم٬ اينجا کشور ايران و متعلق به تک تک ماهاست که شناسنامه ايرانی داريم. پس حق شهرونديمون رو بگيريم و ادا کنيم. جامعه ما دچاره فقر فرهنگی است. يکی از بزرگترين اينها همين نشناختن حقوقمونه. برای تک تک ما ايرانيان در همين قانون اساسی ه ـ پر از اشکال و ايراد ـ ٬ حق و حقوقی قرار داده شده؛ آيا ما ايرانيان حق خودمون رو ميشناسيم؟ اگر آره!! ـ که من با توجه به شناختم از هموطنانم شک دارم جواب اکثريت آره باشه. ـ چقدر حق خودمون رو ميشناسيم؟ تا چه ميزان و در چه زمينه هايی؟

به راستی٬ چرا ما حق مسلم شهرونديمون رو نميشاسيم؟!

چرا در مدارس ايران در هر زمينه ايی ـ بدرد بخور يا زائد ـ به دانش آموزان تدريس می شه؛ اما درسی به نام شناختن قانون اساسی ـ به زبانی ساده و قابل فهم اون سن ـ که همون حقوق دانش آموزان هست٬ نداريم ؟! به نظر شما عجيب نيست؟ در مدارس کشور٬ مثلا در درس جغرافيا٬ آموزش داده ميشود که: جاوه و سوماترا جزايری در نزديکی فيلیپين هستند. اما ياد دانش آموز ايرانی نميدن که حق ه تو نوجوان ايرانی که داری توی اين مملکت درس ميخونی؛ چيه؟!! من نميگم دانش جغرافيا بده؛ خيلی هم خوبه که در هر زمينه ايی ياد بگيريم. اما من ميخوام بگم: به راستی چند تا از ما ايرانيان در طول عمرمون لازممون ميشه بدونيم سوماترا جزيره ايی نزديک فيليپين ه؟ آيا آشنايی با حقوق شهرونديمون واجب تر نيست؟

من ميگم اونهايی که تعيين کردن من و تو ايرانی در مدارسمون چی ياد بگيريم٬ می دونن چی برای دونستن ما در زندگی لازمه٬ آره ميدونن٬ خوب هم ميدونن. اما تعمدی در کاره که نميخوان و در نتيجه٬ در کتاب های درسی نميگونجونن.

خيلی ساده است که چرا. چون نمی خوان که بفهميم٬ تا اونها بتونن راحت تر حقمون را بخورن.حق گرفتنی. پس حالا که بهمون آموزش نميدن٬ اين وظيفه خودمونه که بريم بياموزيم و به دنبالش حقمون رو طلب کنيم.

اين کار جزء اولين و مهمترين گام ها در جهت ساختن کشورمون٬ ايران هست.

کار مهم ه بعديمون اينه که٬ هر کدوممون در هر جايگاه اجتماعی که هستيم سعی کنيم وظيفمون رو در حد توانمون به درست ترين شکلش انجام بديم.فقط به منفعت کوتاه مدت شخصيمون فکر نکنيم٬ کمی ديدگاه  ذهنيمون رو وسيع تر کنيم. توجه کنيم که همين کاری که الان داريم انجام ميديم٬ هرچند به ظاهر کوچک٬ اما جزءايی از يک کل هست٬ درست يا نادرست انجام دادنش٬ بر تمام سيستم٬ مستقيم يا  غير مستقيم تاثير داره. پس وظيفه ما مهم ه و بايد درست کار کنيم. 

ممنونم که تا اينجا منو همراهی کرديد.

در واقع اين تولد منجی بشريت!!! باعث شد سر حرف با شما رو باز کنم. دلم ميخواد به همگی بگم٬ نبايد منتظر باشيم يکی از آسمون بفرستن تا مشکلاتمون حل بشه٬ خودمون رو بايد به زحمت بندازيم تا اوضاع رو به وفق مراد در بياريم. اگه کشورهای پيشرفته ی دنيای امروز هم ٬نشسته بودند تا مسيح وعده داده شده ـ که طبق خرافات سال ۲۰۰۰ ميلادی ميومده ـ دوباره ظهور کنه و از فلاکت نجاتشون بده. الان هنوز تو آمريکا برده داری بود و توی اروپا کليسا داشت گاليله ها رو به مرگ محکوم ميکرد. 

به اميد روزی که همه ایرانيان٬ لااقل٬ از ساده ترين و ابتدايی ترين حقوق انسانی و شهروندی برخوردار باشند٬ تا در کشوری آباد و آزاد زندگی کنند. برای آن روز بايد مبارزه و تلاش کنيم. منجی بشريت تک تک ماييم؛ کسی از آسمان نخواهد آمد. افسانه و فريب تا کی؟!!!!!!!

از تحملتون سپاس گذارم.



 
در انتهای شب
ساعت ۱:۱۳ ‎ق.ظ روز جمعه ٢٥ شهریور ۱۳۸٤  
خواستم بهت بگم، شب بخیر
ولی نمیشه
خواستم به یادت بخوابم
خوابم نبرد
خواستم ...
دیدم تو اون بیرون،
توی تاریکی و تنهایی نشستی.
اما بهت میگم،
دوستت دارم، محبوب من
و منتظر میشم
تا نسیم شبانگاهان
اونو به گوشت برسونه.


 
زیتون و عسل
ساعت ٦:٠٥ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ٢٤ شهریور ۱۳۸٤  
سبزی احساست ، چهار فصل سال رو بهار
خورشید عشقت، روزها رو درخشان
بازتاب چشمانت، شبها رو مهتابی
و حضورت هوا رو پر از بوی بهار نارنج
کرده .
سپاس .
در این سبزترین سرزمین ها
که مهرت برایم آفریده
با تو
خواهم ماند؛
جاودانه .

 
 
ساعت ۳:٥٧ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢۳ شهریور ۱۳۸٤  

نميدونم تا حالا به واژه ها يا جملات مقدس فکر کردين يا نه؟!
مثلا واژۀ "um". تو مذاهب هند و خاور دور، موقع بیان اين واژۀ مقدس ـ که ويژه گی های جادويی براش قايلن ـ تمرکز ميکنند و با شکل و حالت خاصی به زبان ميارنش.
واژۀ‌ "يهوه" در زبان عبری واژه ايی بسيار مقدسه و حتی نبايد آنرا با صدای بلند به زبان آورد.
بسياری از جملات دعايی مسلمانان.
اينها همه برخاسته از تفکر خاصی بوده که امروزه عده ايی به آنها معتقدند؛
اعتقاد حقيقي، معجزات رو با خودش به همراه می ياره. فرق نداره به چی معتقد باشيم، مسله مهم خوده اعتقاده؛‌ در حقيقت جادو و نيرويی که توانايی برتر رو داره، در درون خوده ماست؛ اما چون خوده حقيقيمون رو به درستی نميشناسيم در بيرون و هرچه دور دستتر به دنبال نيروی برتر می گرديم.
در ادامه همين تعريف بيان ميکنم: به همين دليل است که فرقی ندارد از چه طريق و چه مذهبي، آفريدگار را باور داشته باشيم؛ بت پرستی يا پرستش ماه و خورشيد يا um و God و الله و خدا يا باور به نيروی برتر. در واقع" کعبه و بت خانه بهانست."
آنچه که ايدۀ من بوده و بهش رسيدم را اينجا بيان کردم، کلام بزرگانی را به ياد ميارم که آنها به بيانهايی ديگر اين ايده را بيان کردند و به اين ديدگاه من اعتبار می بخشند.
مولانا جلال الدين رومی می فرمايد: ای قوم به حج رفته کجاييد، کجاييد ..... معشوق همينجاست بياييد، بيايید
شيرين سخن شيراز گفته:سالها دل طلب جام جم از ما ميکرد ..... وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميکرد . در جای ديگه ميگه: يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم ..... آب در کوزه و ما تشنه لبان ميچرخيم
شباهت انسان با خدا (سرچشمه نيروها ـ نيروی برتر و کامل) را ميتوانم با اين مثال بيان کنم؛ تشابه آب در ظرفی با اقيانوس، اين آب از خود اقيانوس بر داشته شده، پس ميتوانيم بگوييم خود اوست، از جهتی هم دقيقا خود او نيست، که تفاوت اصلی در گنجايش آنهاست؛ اين ظرف ميزان گنجايش انسان و از طرفی همان کالبد آدميست.و مسلم اينکه با چنين تعريفی، به هر ميزان که گنجايش انسان بالاتر است، نيروی برتر در او بيشتر است.
واسه همينه که میگن :"هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است".


حقيقت اينه که نيروی برتر در درون ماست، ما خوده نيروی برتريم و چيزی جز او نيست و وجود ندارد. در واقع يعنی همان کلامی که آن يار برسر دار بيان کرد. "انا الحق".



 
 
ساعت ۸:٥٧ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢۱ شهریور ۱۳۸٤  
Simplicity of character is the natural result of profound thought

 
قربون حکمتت خدا جون
ساعت ٩:٤٩ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٤  
که چی، چهار چنگولی چسبیدم به این زندگی _حالا هر زندگی_ کلا به زندگی، هیچ جورم رضایت نمیدم ، همچین که انگار دارم چه گلی می کارم!!!
جدا نمیدونم واسه چی اینطور بهش آویزون شدم و ول کنش نیستم !!؟
آره، قشنگی ها هستن، هنر، زیبایی، طبیعت_آه،طبیعت، این عشق و ناجی همیشگی من_
و خیلی چیزای خوب دیگه که الان یادم نیست، حالا نگی خدا رو یادت رفته، نه یادم هست،
اما بحث من اصلا اینا نیست؛ من میگم وقتی وجود یک نفر مفید نیست، بود و نبودش سودی واسه هستی نداره، چرا اصلا باید باشه. حتی اونی که خودم میخوام هم نمیتونم باشم.
دیگه واسه چی ول کنش نیستم نمی فهمم، گمونم از بز دلیم باشه؛ اما من همیشه با دل و جرات بودم، ولی خوب شاید اینجا رو کم آوردم.
به هر حال نمیدونم چرا ؟!!


باز فردا، پس فردا حالم خوب میشه، نباید جدی بگیرمش.
نمی دونم چرا بعد این همه سال هنوز به این اخلاقام عادت نکردم؟!
خودمونیما؛ من چقدر نمیدونم.

 
 
ساعت ۱:۳٥ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٤  
این روزهای لعنتی،
این صبر زغوم،
اون خیانت کثیف،
آخه تا کی ؟!!!!!

 
فاصله
ساعت ٤:٥۱ ‎ب.ظ روز جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸٤  
این همه سیب سرخ آشنایی،
آن همه آتش پاک خورشید،
این همه خروش موج بی تابی،
آن همه سکوت بی کران طوفانی _تو _
به کجا خواهد برد، این قطار ابدی،
آن همه پیکرسنگین شکیبایی را ؟!



تقدیم به تو

 
خانه
ساعت ٧:٢٤ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸٤  
هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.
این جمله رو بیشتر ما شنیدیم، منم اینو بارها شنیدم؛ وقتی بچه بودم از مادر بزرگم زیاد این جمله رو میشنیدم، با خودم میگفتم:"آخه خونه مگه چیه؟ حوصله آدم توش سر میره . واسه چی بزرگترا این حرف رو میزنن؟ "
حالا سالها از اون دوران گذشته و منم معتقدم، هیچ جا خونه خود آدم نمیشه. مهم نیست که این خونه چه شکلی باشه، کوچیک، بزرگ،اجاره ایی، قدیمی، مدرن،گرون،ارزون یا هر چیز دیگه، اصلا اهمیت نداره؛ تنها مسئله مهم اینه که بشه بهش بگی: "اینجا خونمه."
اونجا کسی مزاحمت نشه،خودت باشی و خودت، آزادی انتخاب چگونگیه صرف وقتت و سرپناهی پوشیده که انسان رو از نگاه کنجکاوانه هر دیگری ای در امان نگه میدارد.
احساس آرامشی که هیچ کجای دنیا غیر از خونه خوده آدم، بهش نمیده،؛ این احساسی که خونه بهم میده مثل آرامشیه که نوباوه ای فقط تو آغوش مادرش به دست میاره، امنیت،پناه، آرامش آرامش و آرامش...

 
 
ساعت ۱۱:٥٦ ‎ب.ظ روز جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸٤  


از Today's fortune سایت ارکات خيلی خوشم مياد.



 
به نام دوست، که هر آنچه هست از اوست.
ساعت ٢:۱٩ ‎ق.ظ روز جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸٤  
از امشب میخواهم شروع به نوشتن یادداشتهای تنهاییم کنم؛
مدتها بود که میخواستم این کار رو انجام بدم اما به دلیلهای گوناگونی نمیشد که دست به کار بشم، در نهایت با کمک و لطف دوست گرامی ای این کار ممکن شد، امیدوارم که بتوانم حرفهام رو آنطور که دلم میخواهد اینجا بنویسم.
با لب دمساز خود گر جفتمی............................. همچو نی من گفتنیها گفتمی
با سپاس از دوست فهیمم، کورش گرامی که زحمت ساخت این وبلاگ رو کشید.