*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
امشب..
ساعت ٦:٢٧ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٩ بهمن ۱۳۸۸  

امشب حالم از نظر روحی هیچ خوش نیست، ترجیح می دهم اینجا چیزی ننویسم.

اغلب به خاطر حفظ پرایوسی خودم ترجیح دادم اینجا یک سری مسائل را ننویسم و گاهی هم مثل امشب برای اینکه درج آنچه در ذهنم ه ممکن ه احساس دوستان خواننده رو به سمتی ببره که خوشایندم نیست. دوست ندارم اگر توانایی شادی بخشیدن ندارم، اندیشه ای سنگین را باعث بشم. خوشا فراغ ذهن

 

سکوت باید



 
اینم یک جورشه!
ساعت ٩:٥۳ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢۸ بهمن ۱۳۸۸  

آمد آنچه آمد، بود آنچه بود، رفت آنچه رفت، خیره چه غم داری؟!

                                                                             یادم نیست اسم شاعرش را



 
نظر سنجی
ساعت ۱۱:٢٠ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢٥ بهمن ۱۳۸۸  

به نظر شما اگر الان در زمان قاجار بودیم اسم رییس جمهور فعلی ایران چه بود؟

١_ توهم الدوله        ٢_ قاتل الرعیا          ٣_ انترالممالک         ۴_ سارق الآرا

۵_ چندش الملک       ۶_ احمق الرعیا          ٧_ انکرالآمار          ٨_ آویزون الزمان

٩_ ضایع الکاپشن       ١٠_ نکبت الدوله



 
برای امنیت بیشتر دوستان آزادی خواه و عزیزم.
ساعت ٧:٤٠ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢۱ بهمن ۱۳۸۸  

نکاتی برای سبزها، که خوب است پیش از بازداشت احتمالی برای امنیت بیشتر بدانید.

 

آنچه از پی می‌آید تجربه مشترک دو تن از بازداشت‌شدگان پس از کودتا و اتفاقاتی است که برایشان در دوران بازجویی رخ داده است. ندای سبز آزادی برای آگاهی مخاطبان خود این متن را بی کم و کاست بازنشر می‌کند. دانستن این نکات طی کردن دوران بازجویی را تا حدودی قابل پیش‌بینی‌تر و راحت‌تر می‌کند. این متن را بخوانید و دوستانتان را نیز نسبت به این نکات آگاه کنید. در صورتی که تجربه‌هایی از این دست و یا متفاوت از آنچه در این متن آمده از دوران بازداشت خود دارید برایمان بفرستید.

نکته ۱: تنها کسانی دستگیر شده بودند که از هسته جمعیت دور شده بودند و حتی موردی . پیدا نشده که فرد از لای جمعیت دستگیر شده باشد. سعی کنید از جمع جدا نشوید و بلافاصله بعد از متفرق شدن جمعیت خودتان رایک جایی گم و گور کنید.

نکته۲: از آن جایی که نیروهای زیادی در روز های مهم مشغول دستگیری هستند پس از آن که فرد دستگیر شده به بازداشتگاه منتقل می شود گزارشی از چگونگی و محل دستگیری وی اعلام نمی شود در نتیجه فرد بازداشت شده در جلسه های بازجویی باید محل دستگیری خود راجایی به دور از محل اصلی در گیری‌ها اعلام کند برای نمونه اگر در   شلوغ نمی‌شود دستگیر شده است.

نکته ۳: به هیچ عنوان نباید فرد اعتراف به حضور در تجمعات کند حتی نباید بگوید که برای کنجکاوی آمده این که فرد حتی ۱ بار بگوید من در شلوغی‌ها بودم سر فصل جدیدی باز می‌شود که باید اعتراف اجباری به پرتاب سنگ و یا حمله به نیروهای امنیتی کند از این رو به شدت تاکید کردند که نباید حضور در تجمع را پذیرفت.

نکته ۴: فرد را برای بررسی بیشتر به اتاقی می برند که پر از عکس های تجمعات است و سعی می‌کنند عکس فرد را در لا به لای جمعیت پیدا کنند برای این کار فرد باید 2۲ کار انجام دهد: نخست لباس هایش را با هم‌بندانش عوض کند که از روی لباس قابل شناسایی نباشد و دوم حتی اگر عکسش پیدا شد فرد باز هم انکار کند که البته اصولا کتک خواهد خورد اما تا فرد نپذیرد که عکسش پیدا شده آن را در پرونده قرار نمی‌دهند و یا حتی در بازجویی‌ها که فرد چشم‌هایش بسته است صدای فیلم‌ها را پخش می کنند و به دروغ می‌گویند که فرد در فیلم ها وجود دارد که باز باید فرد انکار کند.

نکته ۵: تمامی عزیزان باید توجه داشته باشند که باید داستان کامل از پیش فکر شده ای داشته باشند که در باز جویی های 15 ساعته آن را تعریف کنند و سوتی ندهند یعنی باید داستان با اعضای خانواده ار قبل هماهنگ شده باشد به ۲ دلیل نخست این که برای نمونه فرد می‌گوید که من می‌خواستم آن روز بروم و مادرم را ببینم که دستگیر شدم همان لحظه با مادر فرد تماس گرفته و از او می پرسند که هم چین چیزی بوده یا نه و دوم این که شاید فرد دیگری از خانواده‌ی فرد نیز دستگیر شده باشد که عدم تطابق حرف های 2 عضو از یک خانواده نشان دهنده ی دروغ گفتن است.

نکته ۶: پرینت اس ام اس‌های فرد از یک سال گذشته را رو به رویش قرار می‌دهند فرد نباید بترسد چون این روند برای همه است و تنها این که اگر فرد فقط شماره‌ی یکی از سیم کارت های خود را بدهد استعلام می گیرند و تمام شماره های وی را پبدا کرده و اگر دروغ گفته باشد مسلما به ضررش است.

نکته ۷: در برگ‌هایی که 5 الی 6 دفعه پر می‌کنند برای باز جویی قسمتی وجود دارد برای ایمیل فرد و پسوردش که فرد باید ایمیل انحرافی از پیش ساخته‌ای را در آن محل بنویسد که دوستانش هم در خطر نیفتند و این که اگر بنویسد ایمیل ندارد ۴ الی ۵ساعت بیشتر بازجویی می کنند و نهایتا به منزل فرد رفته و وسایل شخصی و کامیوترش را ضبط می کنند.

نکته۸ : به هیچ عنوان از اس ام اس برای انتقال اخبار و دادن فراخوان استفاده نشود که در روز های اخیر تعدادی از افراد را به خاطر اس ام اس دستگیر کرده‌اند.

نکته ۹:: در هیچ شرایطی نباید تن به اعتراف داد حتی اگر تهدید کردند و یا باز جو خوبه به شما وعده‌ی کمک داد.

 

به امید فردای سبزتر و زیباتر برای تمامی انسان های آزاده

 



 
as is
ساعت ۸:۳۸ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱٥ بهمن ۱۳۸۸  

Life doesn't care about you, you have to care about it! l

l



 
سیاوش جاودان
ساعت ۱٠:٤٦ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۸  

حیرت انگیز است! منظورم این است که برای خودم، حیرت انگیز است. من کلا تاریخ ها رو از وقتی اومدم امریکا اشتباه می کنم. بعید است که اصولا حتی به فکر یک تاریخی باشم و دقیقا همون روز متوجه تاریخش بشم. ولی حالا، توو ایران هشت بهمن است و من اصلا هیچ در روزهای گذشته به یادش نبودم و اصولا یادم نبود که توو این تاریخ سیاوش عزیز برای همیشه در دماوند به خواب فرو رفت! 

اما امشب یعنی الان که سه صبح است، از نیمه شب هیچ خواب به چشمم نیومد و هی به سیاوش فکر کردم، به این که اون لحظات آخر رو چطور سپری کرد؟ که واقعا چی به سرش اومد؟! آیا در اثر سقوط در آبشار یخی دماوند ضربه مغزی شد و بی هوش بعد.. یا افتاد پایین و زنده و به هوش بود و با توجه به مقاوت بسیارش مدت ها_ساعت ها یا نمی دونم روزهایی_ زنده بود و در انتظار! یا ... هیچ به مغزم نمی اومد. فقط یک دفعه بعد از دو سه ساعت اندیشیدن به سیاوش و مرور خاطراتم با او، متوجه شدم که گویا امروز هشتم بهمن و سالگرد فراق ابدی او از ما بود! واقعا حیرت انگیز نیست؟! درست باید در همین روز هر سال بدون هیچ اشاره یا یادآوری از طرف کسی، به سیاوش فکر کنم و بعد باقی قضایا!!! خیلی عجیب است. نمی دونم چرا. اما شاید خیلی هم دنبال چرایی این موضوع نیستم. به هر حال سیاوش دوست عزیز و نازنینی بود. خیلی زیاد. آدم های کمی توو زندگی من بودند که مصاحبتشون به راستی لذتبخش بود و خواستنی بخصوص که خودشون هم خیلی خیلی نازنین باشند. سیاوش یکی از آن ها بود، نبودنش تا زنده ام هرگز برام بی تفاوت نخواهد شد.

رشته ای که سیاوش را با من مربوط می کرد البته از نظر ظاهری شاید، چند سالیست که بریده شده. و حالا سیاوش تصور می کنم رفیقمون سعی داره این اتفاق تازه رو از من مخفی نگه داره، شاید کمی عجیب باشه اما کمی گیجم، البته برای بیماری و بی خوابیمم هست اما، اما هیچی فقط کاش نهایت خوشبختی و شادی عمیق و ماندگار را براش به ارمغان بیاره. گاهی با خودم فکر کرده بودم اگر تو بودی شاید همه چیز اینطوری پیش نمی رفت که رفت. شاید بودنت و به خصوص اگر اومده بودی، باعث می شد رفیقمون جور دیگه بی اندیشه و وقایع متفاوت می شد! حالا که گذشت. تو جونت رو از دست دادی و ما هم رویایی بی ابتدا را. 

گذشت زمان داغ هایی بر دل کاشته که آرزوی محال بازگشت به گذشته های دور بر دل ذوق ذوق می کنه! آرزوی یک لحظه بی فکر شدن، یک لحظه صاف و سفید شدن! می دونی چی می خواهم بگم نه؟ امشب که ساعت ها توو رختخواب قلت زدم، به یاد مامانت افتادم سیاوش، که نمی تونست بخوابه و می گفت:"دل، گپ زنده!" خدا بهش سلامتی بده، خیلی دوست داشتنی است. سیاوش کلا همه خانواده ات دوست داشتنی هستند، می دونستی نظرم این ه؟ می دونی سیاوش، حتی اون هایی که ضدحال زدند هم دوستشون دارم، یک جورایی هیچ کدومشون از سر خباثت بدی نکردند، فقط بی تعارف راجع به اون "کی" بزرگه نظرم این نیست، اون تنها خباثت دار خونه اتون بود، منظورم ها ها ِ!

به هر حال رفیق بازم فقط توو سرم می آید که رفتی و ما آدمکا رو جا گذاشتی. دلم برات تنگ شده، و زندگیis becoming real shit, still I belive life is beautiful, but it is shit, A real one. I am happy for you, you did what you wanted

Bye bye my friend I missed everything, every single part of happy life



 
زادروز
ساعت ٥:٠٧ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸  

                  اورمزد بهمن