*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
زردی من از تو، سرخی تو از من
ساعت ۱۱:۳٠ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢۳ اسفند ۱۳۸٤  

دوباره سلام به تک تک دوستان خوبمـ

من تقريبا همين الان از جشن ۴شنبه سوری برگشتم؛ هنوز گرمای آتش اهورايی تو صورتم هست و بوی دود هم ميدم. اما خوب از بس اونجا اينور اونور کردم خسته ام، گفتم تا کمی خستگيم بره و بتونم برم به کارام برسم داغ داغ اين پست رو بزنم. جدا هوا اونجا لب درياچه ی يخ بسته سرد بود. وقتی ما رسيديم اونجا، ايرانی هايی که تقريبا هميشه فعال هستند يک آتيش خيلی بزرگی درست کرده بودند و هنوز داشتند تخته های۲ـ۳ متری رو توش به شکل مايل ايستاده قرار می دادند. حدود ۲۰۰ـ۳۰۰ نفری ايرانی هم دور اون جمع شده بودند هر چی آتيش بزرگتر می شد حلقه ی دورش هم گسترده تر، از گرمای زيادش همه هی عقب تر می رفتند. منم همون اول فهميدم که اينجوری نميشه اين ها انگار قصد پريدن از روی رو آتيش ندارند، رفتم ۷-۸متری عقب تر و هيزم هايی که آورده بوديم رو ريختم و شروع کردم يک آتيش کوچيک درست کردن ميخواستم ۷ تا بشه اما با کمک بقيه ۳ تايی شد، از رو آتيش پريدم و با اين کار خيلی ها هم ترغيب شدن و اول بچه ها و بعد خودشون اومد پريدن. بعد اينکه جای خودم پريدم و جای يکی ديگر، يک دور جای همه شما هم پريدم، باور کنيد ياد تک تکتون بودم، مخصوصا اونهايی که گفتن اين جشن رو دوست دارند اما تو ايران... به يادشون بودم، حتی اونجا به آشنايان گفتم ما اينجا ميتونيم جمع بشيم و حالا هر جور هست اين برنامه رو داشته باشيم، اما بچه ها تو "ايران" سرزمين اين مراسم، ندارنش. به هر حال برای همتون از آتيش اهورايی سرخی خواستم. ای کاش که سال آينده اين مراسم رو با ارزش های زيبای خودش تو ايران همگی داشته باشيم.

در مورد اون غذايی هم که گفتم به دوستان همکلاسم دادم، همتون کلی غذای خوشمزه ايرانی اسم برديد، اما توجه نکرديد که من گفتم اين غذا رو بردم سر کلاس، پس نمی شده پلو و خورش ببرم يا ماهی! يک غذايی بردم که، برای خوردن کمتر دردسر داشته باشه و با فرهنگ غير ايرانی از نظر ذايقه بيشتر قابل پذيرش باشه؛ من بهشون شله زرد دادم. تو يک برگه کاغذ هم مواد تشکيل دهنده ی اين غذا رو نوشتم، از قسمت گلابش تقريبا همه کمی متعجب شدند و هم با تحسين بهش توجه کردند، اکثرا نميدونستند چی هست و ازم پرسيدن چه جوری تهيه ميشه. منم تا جايی که از تقطيری که تو قمصر ديده بودم و کلا خبر داشتم توضيح دادم، کلی براشون جالب بود. به هر حال جای همتون سبز.

ديگر به زورم شده بايد از جام پاشم، ميترسم کل خونه بوی دود بگيره.

از لطف تک تک شما عزيزانم ممنونم که با کامنتهای دوستانتون احساس بودن در کنار دوستان خوب و گلی مثل خودتون رو بهم هديه می کنيد.

دوستتون دارم.