*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
نخونيد رفقا همش نک و نال ه
ساعت ٤:٤۱ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۸٥  

 

من رو ببخشيد. دلم نميخواد اول سالی زار بزنم. خداييش نخونيد اصلا من چی اينجا نوشتم. همش نک و نال ه. بی خيالش . اما من احتياج دارم بنويسم چونکه کسی يا چيزی غير اينجا ندارم. می نويسم تا کمی نميدونم چی بشم!!! سبک! شايد نميدونم.به هر حال. آره می خوام زار بزنم و زر، که چقدر سال نو من Scheiße  شروع شد و به همون روال ساعات اوليش گذشت ه تا خود الان حالا بعدش چه شود.  چوپان دروغگو رو اين ۱۰ ـ ۲۰ ساعت ه رو سفيد کردم از بس تلفنی و خيلی هم کم حضوری به اين اون گفتم چقده داره خوش ميگذره و چقده حالم خوب ه. خلاصه يک حالی دارم ميبرم که نگو، به قول دوستان يک حالی دارم می برم پــــــــــــوف. آره اينجورياس. اما خداييش آرزو ميکنم به تک تکتون خوش بگذره، سال خوبی داشته باشيد. اگر به توصيه ام گوش نداديد و خونديدش همين الان فراموشش کنيد؛ بلاخره هر کسی هر از گاهی!  سهم اونور قوطی بهش ميرسه، الانم يکی از اون سهميه های من ه. دلم می خواد همينجور نک و نال کنم اما ديگر بست ه. مگر شماها چه گناهی کرديد اومديد به اينجا سر زدين؟! ميرم يک جا ديگر مينويسم که واسه کسی  حال گيری نباشه. اما جدا چه مزه ايی داد اينجا واسه دوستام حرف زدم و وزن کم کردم.  حالا که حرف های غير نوروزی زدم يک جکم مينويسم تا يک کم جبران بشه.

يک هالويی از يک غضنفری میپرسه چند سالته؟

غضنفر ميگه‌: ۲۲۷ سال.

هالو ه با تعجب ميگه: ۲۲۷ سال؟!!

غضنفر ميگه: آره، جديدا يک ۲ اولش اضافه شده.

هالو ه ميگه: احمق جون، اون فقط برای تهران ه.