*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
سلامی دوباره
ساعت ۱٢:۳۳ ‎ب.ظ روز شنبه ٢ اردیبهشت ۱۳۸٥  

 

ای فلانی/ دو سه خطی بنويس/ ساده تر، رنگين تر/ در پی قافيه و واژه نباش/ حرف های امروزی/ بگذر از دل سوزی!

                                                                        از يکی از آلبوم های قميشی

سلام به تک تک عزيزان بهتر از گل، که وقت ارزشمندتون رو صرف اومدن به اين بلاگ کرده و ميکنید.

 دوستان خوبم واقعا با کامنت ها و پيام هاتون خوشحال و شرمندم کرديد. راستش منم دوست دارم رابطه ام با شماها قطع نشه، به همين دليل به بلاگ های خوندنيتون سرزده و ميزنم، از احوالتون با خبر ميشم، هر کی آپ کرده باشه ميخونم و کامنت براش ميگذارم. اما اينکه چرا نمينويسم، شايد حقی به گردنم نسبت به شما باشه که توضيح هرچند مختصری بدم، به هر حال بعضيتون ماهاست که همراهان عزيز من بوديد و اين از ديد من، حق دوستی رو ايجاد ميکنه که کاملا بی توضيح سکوت نکنم.

 خيلی ساده است، هر کدوم از ما در زندگيمون روزهای روشن،  ابری و بارانی رو تجربه می کنيم. وقتی روزها روشن است انرژی زياد و حس و حال تفريح هست؛ وقتی هوا ابری است دل ميگيره و شايد يک همدل لازم داريم. وقتی هوا بارونی است خيلی هامون ميخوايم تنها تو بارون باشيم يا از زير يک سرپناه نگاهش کنيم يا بشنويمش و البته حالت های بسيار ديگری هم هست؛ يک وقت هايی هست بوران و کولاک و گردباد است، اينجور موقع ها يا بايد به کمک ديگران شتافت و نجاتشون داد يا اگر توانش نيست لااقل خودمون رو نجات بديم و تا ميشه سربار يکی ديگر نشيم. حالا شايد با اين توضيح کمی از دينم رو ادا کرده باشم.

مسئله ديگر اينکه من حس ميکنم آدم يا بايد حرف درست حسابی برای گفتن داشته باشه تا کسانی که ميشنونش وقتشون حروم نشه، يا اگر نداره، سکوت کنه؛ وضع منم شايد اينطورياس، شايد هنوز بتونم بنويسم ولی مطمئن نيستم که حرف ارزنده ای برای بيان داشته باشم، همش ميشه دلنوشته و از اين دسته کلام، شخصا خيال نميکنم اکثزيت خواننده های اين بلاگ، برای اينجور حرفا اينجا می آيند! به هر شکل اگر شما راضی باشيد وقتتون رو صرف حرفای تکراری کنيد، که مشابه اون رو از خيلی های ديگه شنيده و خونديد، منم ميام و با کمال ميل مينويسم.

از کامنتهای تک تکتون سپاسگزارم، شايد خودتون ندونيد که محبت هاتون برای من، چه ارزنده و گرانقدر هستند .بعضی هاتون چنان پر مهر و صميمی برام نوشتيد و يعضی بارها هم کامنت گذاشتيد، که در واقع وادارم کرد بيام و اين پست رو بنويسم.

هميشه از نوشتن اينجا برای دوستانم احساس خوبی بهم دست داده، دوستتون دارم. با شما، احساس داشتن هم احساس و کسانی که درک درونی متقابل باهام دارند در من بوجود اومد.

مرسی از حضورتون