ساعت ٤:٠٠ ب.ظ روز جمعه ۱٢ خرداد ۱۳۸٥ |
درودی گرم، صميمانه و پرمهر خدمت يکايک شما عزيزانم که داريد اين صفحه رو می خونيد و همينطور به اضافه اون صفات، سلام و درودی سرشار از تشکر و عذرخواهی، خدمت تک تک نازنينانی که در اين يک ماه به اينجا تشريف آوردند و نوشته ی تازه ای نديدند. ای کاش که حال همگی خوب باشه، روزگارتون شادمان و کارهاتون روان و موفق باشه. اول از همه موظف هستم از دوستان ارجمندم: امير بزرگوار، آلن عزيز، اميرحسين گرامی(منوچهر سابق)، غزل نازنين و نگاه خانم، با يک دنيا رو سياهی و شرمندگی طلب بخشش کنم و فقط اميدم به اين باشه که به مهربانی خودتون خطای من رو ببخشید. فقط خدا ميدونه چقدر آرزوی ديدن شما چند نفر رو داشتم و از لحظه ای که فهميدم ممکنه ببينمتون چه ميزان خوشحال بودم. کلی واسه خودم فکر کردم و برنامه ريخته بودم، اما غافل از اينکه اين سفر اجباری پردردسر نبايد به ديدار شما دوستان فهيمم، مزين و ارزشمند ميشد و از همه شرمگينانه تر اينکه، وقت باارزشتون ـ که حتما با مشکلاتی برای اون ساعت به من اختصاص داده بوديد ـ از دست رفت و من رو شرمنده شما کرد. تنها آرزوم اين هست که باور بفرماييد تعمدی نبوده و من بيش از هر کدوم از شما در اين ماجرا متاسف شدم، اميدوارم منت به سرم بگذاريد و هر کدومتون کاری داشتيد به من بگيد تا در اسرع وقت انجام بدم، بلکه ذره ای از اين اشتباهم رو جبران کنم. هر کدوم از شما نازنينان از من طلبی داريد که آرزو ميکنم فرصت ادای دينم رو به دست بيارم. اگر عمری باقی بود و بار ديگر به ايران اومدم خودم ميام خدمت دونه دونتون و رو در رو ازتون عذر می خوام. ديگه اينکه از اين سفر هر چی نگم بهتر.در اين موضوع بخصوص، دهانم هر آنچه بسته تر، گوهربار تر! به اميد اينکه هر چی سريعتر بتونم نوشته های شما عزيزان رو بخونم و جبران تاخير در سرزدن بهتون بشه. شادمان باشيد دوستتون دارم |