*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
شاهکار !!!
ساعت ٢:٤٢ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٢٠ شهریور ۱۳۸٦  
اصلا قصد نداشتم به این زودی دوباره چیزی اینجا بنویسم اما این نوشته رو امشب یکی واسم فرستاد، کلی خندیدم و هنوزم هر بار میخونمش خنده ام میگیره، گفتم اینجا بگذارم بلکه به لب یکی دیگه هم خنده بیاره.

از شاهكارهای ادبيات: يكي بيد يكي نبيد، 3 تا درخت بيد كه 2 تاش بيد بيد، يكيش بيد نبيد، اوني كه بيد نبيد، وسط اون دو تا كه بيد بيد، بيد.

.

بعدم اینکه خیلی وقته تو فکر زیستن و جن جنگل هستم، اما از هیچکدوم هیچ خبری نیست. من نمی فهمم این زیستن واسه چی یک دفعه همه چیز رو ول کرد و رفت و اصلا هم فکر نکرد که خیلی ها به دنیای ریگ ها و الماس هاش عادت کرده بودند؟ لااقل مینوشتی میخواهم دیگه ننویسم!! جن جنگل هم که اصلا از اول ردی از خودش نگذاشته بود و به اجبار! این احساس رو بهت میده که راستی راستی جن است!

بعدترشم اینکه قبل تر همه اشون بود، دلم واسه مارتیا خیلی تنگ شده و می خوام ببینمش! (خوب چی کار کنم دلم تنگ شده!)