*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
دکتر حسابی و دانشگاه تهران
ساعت ۱:٤۱ ‎ق.ظ روز جمعه ۳٠ شهریور ۱۳۸٦  

خاطره اي از دكتر حسابي به نقل از دكتر خزعلی :

یادش به خير، ملاقاتی داشتم با پروفسور حسابی (پدر علم فيزيك ايران) - كه خدايش رحمت كند - می گفت: وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسيس كنم با وساطت يكی از دوستان وقت ملاقاتی از وزير معارف وقت گرفتم؛ پس از توضيح طرح، وزير معارف از من پرسيد:" دانشگاه بسازيد كه چه بشود؟"

 و من عرض كردم: "دكتر و مهندس ها كه براي تحصيل به فرنگ می روند، در مملكت خودمات تربيت كنيم." 

 و او پاسخ داد: "تربيت دكتر و مهندس براي ما صد سال زود است و بايد فرنگی ها برای ما اين كار را بكنند."
متاثر از كوته فكری وزير معارف و نااميد از انجام رسالتی كه بر دوش داشتم از دفتر وزير خارج شدم، رفيق شفيق كه آزردگی مرا ديد برای  تسلی خاطر گفت:"من می توانم از اعليحضرت (رضا شاه) برايت وقت ملاقات بگيرم، مشروط به اينكه وزير معارف نفهمد كه من اين وساطت را انجام داده ام! "

وقت ملاقات با رضا شاه تعيين شد، براي او طرح تاسيس دانشگاه تهران را شرح دادم و شاه پرسيد: "كه چه شود؟"

عرض كردم، به جاي آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهيم و رضا شاه باز پرسيد" كه چه شود؟"

اين جاده ها و راه آهن را آلمان ها می سازند! مهندسين خودمان آن را بسازند و ... شاه بسيار استقبال كرد و گفت:"برويد طرحتان را بنويسيد به مجلس می گويم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم." 
فردای آنروز از دربار به در خانه ام آمدند؛ تعجب كردم كه با من چه كار دارند. ديدم يكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعليحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنيد و طرحتان را نيز بنويسيد.

و اين همان مبلغ خريد زمين دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز هم زمان با نوشتن طرح آغاز شد.