*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
درخشش کثيف
ساعت ٢:۳٥ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱٩ مهر ۱۳۸٦  

برای گذروندن وقت و پرت کردن حواسم به سایت های مختلف و بخصوص یوتیوپ سرک می کشم و در این بین لینکی رو میبینم، از تنها هتل هفت ستاره ی دنیا در دبی. این جریان تنها ۷ ستاره بودن باعث میشه که علاقمند بشم ببینم چی داره که یکی دوتا ستاره بیشتر بهش دادن! راستش من که نفهمیدم اون چیز منحصر به فردش که باعث ستاره های بیشترش شده چی بوده اما تصاویر باعث شد، افکاری ذهنم رو مشغول کنه. چیزی که در زیر میخوانید فقط یک سری افکار است که موقع دیدن این کلیپ تووی ذهنم شکل گرفت. همین!

در همه ی زندگیم از اون دسته افرادی بودم که هرگز آرزوی داشتن مثلا یک بنز صفر کیلومتر یا ویلای سواحل جنوب فرانسه و به طور کلی مظاهر لوکس به قول بعضی ها آنچنانی رو نداشتم. اما با کسانی که چنین آرزوها و لذت هایی هم داشته و دارند سر جنگ نداشته و ندارم و عشق به این مادیات برام قابل درک است.

امشب با دیدن تصاویر این فیلم تبلیغاتی چیزی که باعث شد بهش بیشتر فکر کنم، چند نکته بودند. یکی لبخندهایی که بر چهره ی کارکنان هتل بود. لبخند زیباست و پر از انرژی مثبت، هر چهره ای هم با لبخند زیباتر است، همه ی این ها درست است. اما جنسیت لبخند اون کارکنان؛ لبخندهایی از سر انجام وظیفه است. این جزء لاینفک چنین شغلیست. لبخندهایی نه از سر محبت به روی دیگری و نه از روی رضایت یا در پی شادی. لبخند می زنند چون باید بزنند. به چی لبخند می زنند؟ نه صرفا به مشتری به عنوان یک انسان، آنها لبخند میزنند به روی جیب هایی پر از پول، پر از ‌کردیت کارت های معتبر، حساب بانکی های پر و پيمان. لبخند می زنند، از سر اجبار، برای لقمه ای نان.شاید اون خانم خوش سیمایی که گیلاس شراب رو  برای مشتری هتل میاره و با لبخند و احترام جلوش میگذاره، نگران جراحی مادرش است که مخارجش هنوز تامین نشده. اون مرد باربر، پيشخدمت، اونی که تووی رسپشن نشسته، زن نظافتچی تووی زندگی خصوصی خودشون آیا هرگز دز جایگاه مهمانان هتل خواهند بود؟ آیا هرگز از وان های داغ و حمام های مجلل استفاده خواهند کرد؟ هرگز تووی زندگیشون امکان سفری در این درجه یا حتی خیلی پایین تر رو دارند؟ اون ها فقط ماشین هایی هستند که لبخند بر صورتهاشون چسبانده شده تا خرج زندگی های طبقه ی متوسط به پایینشون رو بپردازند. چون صاحب هتل برای بالا بردن سود سالانه نیاز به مشتری های بیشتر و پولدار تری داره. هر حساب بانکی داره پر پول تر لبخندهای ملیح تر!

و دوم صاحبان این هتل های میلیارد دلاری. این هتل های زیبای مجلل که بالاترین و مدرن ترین هنر معماری و صنعت سازه در ساختشون به کار گرفته شده، بی تردید کثیف ترین و نفرت انگیزترین افراد این کره ی خاکی هستند. مافیایی های بزرگ دنیای حقیر انسان ها. بچه های کار. فروش اعضای بدن. پورن آندر ایج، براه انداختن جنگ و روشن نگه داشتن آتش آن برای فروش اسلحه و سودهای کلان. باند قاچاق زنان و صاحبان عشرت کده ها. نابود کننده های محیط زیست و دلالان قاچاق حیوانات رو به انقراض. فروش مواد مخدر و هزاران هزاران کثافت کاری دیگه که شاید روح منم ازشون بی خبر است. صاحبان این هتل ها از خون جسم و دل مردم فقیر، صاحبان ثروت و زیبایی های مادی شده و می مانند.

 با این اندیشه ها نمیشه از دیدن هتل هفت ستاره همون حس رو به دست بیاری که هدف سازنده ی تبلیغش بوده. چرا که تووی ذهنم این اندیشه شکل میگیره که هرچه تعداد ستاره های این هتل ها زیادتر و هر چقدر درخشان تر میشند، بی امروز و فردایان بیشتری در تاریکی ظالمانه تری فرو می روند. (البته میدونم که این تبلیغات رو برای منی که کردیت کارت هزاران دلاری یا تووی سوییس حساب بانکی ندارم نساختند.)

برای من دبی همیشه دریایی پهناور جلوه میکنه که عمقش بند انگشتی است. همه چیز در سطح و ظاهر. براق و خوش آب و رنگ. اما بی اصالت و بی محتوا. زیر این درخشش های خیره کننده، لجن زاری تیره مدفون است.

شخصا این تبلیغ رو هزاران بار بیشتر از تبلیغ قبلی ترجیح میدم.