ساعت ٧:۳۳ ب.ظ روز یکشنبه ٥ خرداد ۱۳۸٧ |
حدود یازده صبح، یکشنبه است. هوا فوق العاده عالی است،آفتابی و کمی خنک، بهاری است. قرار بروند و بروم با آنها، پیک نیک، هیچ احساس نیازی به پیک نیک نمی کنم، زندگی توو این منطقه و خونه واسم به اندازه کافی پیک نیک است. وسط جنگل، توو طبیعت و هوای عالی. اینقدر پرنده های رنگی زیبا هر صبح تا عصر اینجا از پنجره می بینم که توو هیچ طبیعتی در یک روز این همه پرنده گیرم نمی آید. آوازشون هم موسیقی متن لحظات ساکت خونه است. واسه امروز مثل دو روز گذشته کلی برنامه کاری توو حیاط داشتم اما کاریش نمیشه کرد، باشه واسه شروع هفته! خوب همه دارند میرند و نمیشه که نرفت وگرنه شونصدتایی خیال می کنند چم شده! همچی چیزی رو نمی خواهم. در واقع همه رفتند و خانواده ای که من با اونهام همیشه آخرند و ما نرفتیم و این به نفع من بود امروز چون همیشه صبح ها اسلوموشنم! دیگه داریم راه میوفتیم، پا میشم برم ببینم امروز چطور خواهد گذشت؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــ صبح دوشنبه است. برنامه دیروز جمعا خوب بود_ ترجیح می دهم چیزای ناجالب شخصیش رو فراموش کنم، اینجوری راحت تر و خوشگل تر است، فراموشی - در صورت امکان- نعمت بزرگیه. _ از شهر نیوپورت خوشم اومد، یک شهر ساحلی لب اقیانوس اطلس. هوای باحال دیروز با تعداد زیاد مسافرها به شهر یک فضای توریستی باحال داده بود، همه لباس های تابستونی تنشون بود و حسابی منظره ی دیدن این شلوغی رنگارنگ واسم جذاب بود. جایی هم که رفتیم نشستیم، در سمت مقابل ساحل بود، منظره ی آبی زیبا و رووان اقیانوس دیده میشد. یک سره از سمت دریا باد شدیدی میومد، که البته در پناه درختان بوته ای و هوای گرم آزاردهنده نبود، آسمان پر بود از بادبادک های رنگی به شکل های مختلف، چون اون منطقه محل برگزاری مسابقات جهانی بادبادک است. به همین دلیل علاقمند به این تفریح روزهای آفتابی دیگه هم اونجا سرگرم هستند. به هر حال دیروز هم روزی بود واسه خودش. |