*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
پوکر!
ساعت ٩:٠٦ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٢٦ خرداد ۱۳۸٧  

حس غریبی دارم؛ خیلی غریب. احساس یا خیال می کنم، اینجا جای زندگی من نیست. لااقل در این شرایط و موقعیتی که قرار گرفتم هم خوانی مناسبی با روحیات و درونیاتم نمی بینم. مهاجرت در بزرگسالی در بهترین شرایطش تبعات سنگین روانی و احساسی دارد که توصیفش هرگز با کلمات رسایی ندارد و دقیقا مصداق "شنیدن کی بود مانند دیدن" است. زندگی در ایران با توجه به روحیات و شرایطم کاری به نظر نشدنی میاد. اروپا از جهات بسیاری بیشتر با روحیاتم سازگاری داشته. سخت است اما راستش تو باعث این مصیبت شدی! خاطرات تلخی از اونجا برام به یادگار گذاشتی که فکر کردن به اونجا رو برام در حالتی از دو قطب مخالف خواستن و نخواستن می کند.

می خواهم چیزی رو بیان کنم که هیچوقت نگفته بودم، نظر هر دوتا دوست پیر خودم رو تایید می کنم. فکر می کنم اونطوری راضی خواهم بود. شاید باید برم دنبالش! _ البته خیال نمی کنم که چنین کنم _ بدجوری حیرون موندم. بارها و بارها گفتم نباید فکر کنم. مدت هاست که مسکن این درد رو پیدا کردم، بی خیالی. حتی یادش گرفتم. اصلا من چرا به وضع موجود فکر می کنم!! همیشه گفتم یا ازت کاری بر میاد و  ارزشی اگر قائل هستی میری کاری که می تونی انجام میدی یا اگر کاری ازت برنمیاد برای چی بهش فکر می کنی؟؟؟! خودآزاری که ندارم، بی خیال. فقط بی خیال. از این لحظه یک تصمیم خیلی خیلی پررنگ می خواهم بگیرم. از همین ثانیه، می خواهم به سبک خودم و فقط برای خودم زندگی کنم. ارزش های دیگران ارزش های اونهاست. کسی اگر من رو می خواهد با همین خودم و ارزش هاش می خواهد اگر هم نه که دیگه از من کاری ساخته نیست. خوب می دونی که تا حالا بها دادم اگر حالا گیوآپ کردم چون دیگه واقعا درست نیست و کشش نیست. بیشتر از این فقط ضربه است. به خصوص که می شنوم، "فوقش مگه چی میشه؟!" این واسم خیلیییییییییییییییییییییی سنگین ه، خیلی. شاید واسه تو فقط یک جمله از سر استیصال است اما برای من نه. ابدا نه. خیلی چیزا رو برای همین فوقش تحمل کردم و گذشتم و چشم پوشی کردم اما از این لحظه دیگه نمی خواهم انجام بدم. از این ثانیه اگر حتی فداکاری کنم برای این است که مطلقا و فقط خودم می خوامش و راضیم می کنه. همین و همین.

خیلی بهم ریختم اما آرامشم رو حفظ می کنم و به خودم نشون میدم که با وجود اینکه از گوشت و پوست و احساسم اما از هر سنگی سخت تر خواهم بود. همین و همین.

از الان می خواهم از یک راه دیگه برم.