*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
فرزندپروری
ساعت ۸:۳٥ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢٩ خرداد ۱۳۸٧  

بعد از مدت ها رفته بودم سراغ بلاگ نارنج و خوندمش. آخرین پستش رو برای دخترش نوشته بود به مناسبت روز تولدش، یک پست که خیلی زیاد مادرانه بود. این نارنج خانم از دید من یا پست هاش خیلی عالی و خوندنی است که برای من تحسین برانگیز است یا یک سریشون واسه من خیلی لوس و بعضا حال به همزن است! اما این پستش از دید من؛ خوب، خوشم نیومد اما نه چون حال بهمزن بود. اگر حسی مثل اکثر خانم های معمولی در این باره داشتم شاید می گفتم عالی بود، اما چون این حس مادرانه ی معمول رو _99%_ خودخواهی می بینم، از نوشته اش خوشم نیومد. در واقع از احساسات مادرانه به این سبک بدم میاد. مطعمئنا خیلی ها نظرشون این نیست، اما من کاری به کسی ندارم دیدگاه های خودم رو در این باره دارم.

 هرگز دلم نمی خواست مادر فرزندی باشم که خودم باعث تولدش شدم و همیشه سعی کردم جلوی این حس به سبک صرفا عاطفیش رو با منطق بگیرم. مادر شدن و خواستن این جریان یک چیز کاملا و صددرصد فطری است و طبیعی است. مثل هزار و یک جور چیز غریزی و فطری دیگه. من اصولا برای غرایز به خودی خودشون ارزش قائل نیستم. برای من آن چیز ارزشمند است، که رووش فکر شده باشه، اندیشه و زحمت پشتش باشه، با منطق و استدلال باشه و صد البته مضر به حال دیگران نباشه.

اکثر مادرها موجودات نازنینی هستند، بخصوص توو کشورهایی که به زن ظلم بیشتری و حق انسانیش پایمال میشه مثل خاورمیانه و کشورهای جهان سومی دیگه بیشتر احساس پر زحمت مادری قابل ارج است، اما به طور کلی به والدین نگاه می کنم و می بینم اینکه کسی می خواهد فرزندی داشته باشه به شدت در اکثر افراد حس خودخواهی و در بسیاری موارد خودشیفتگی(که این موضوع بیشتر در مردان) هست. از اینش بدم میاد. از مادرهای زیادی شنیدم که گفتند چقدر دلشون میگیره و حس بدی است که بچه اشون داره بزرگ میشه و دیگه کوچولوی اونها نیست!سبز_توو همین پست نارنج هم بود_ البته معلوم است که منظور بدی ندارند، اما این نشونه ای از خودخواهی محض اونهاست و عدم درک اینکه فرزند مال و تملک اونها نیست و موجودی است جداگانه که زندگی متعلق به خودش دارد. یا مادر و پدرهایی که وقتی حوصله دارند قربون صدقه بچه اشون میرند و لوسش می کنند و زمان بی حوصلگی چه بداخلاق مزخرف با بچه برخورد می کنند! و اصلا درک نمی کنند که این موجود انسانی کوچک با این رفتارها چه صدمات عاطفی و رفتاری می بیند و بر روی آینده ی رفتاریش چه تاثیرات بدی دارد.

اگر کسی بخواهد پدر یا مادر بشه با توجه به اینکه بداند مادر بودن به راستی به چه معناست و در حقیقت آگاهی داشته باشه که اون فقط دستگاه تولید یک جسم نیست که در واقع وظیفه ثانویه اش به مراتب جدی تر و بااهمیت تر از وظیفه اولیه که تولید انسانی سلامت از نظر جسمی است، خوب اونجا میشه به اون فرد ارزش والایی گذاشت، اما به راستی اگر کسی این موضوع رو کامل درک کند حاضر میشه انسان تولید کند؟؟!!

آیا اگر فکر پشت بچه دار شدن باشه، کسی به عنوان انسان باشعور خیال می کند اینقدر اخلاق و رفتارش پسندیده و بی نقص است که خودش رو در مقام تولید و تربیت یک انسان بداند؟ آبا اینقدر خودش رو دانا و توانمند می داند که انسانی مفید، نمی گم به حال بشریت، که به حال خود اون فرزند تحویل آینده ی خود بچه بده؟ که راه و روش درست فکر کردن، شاد و سلامت زیستن رو بلد باشه؟

تربیت کودک، تربیت انسان بزرگسال آینده، وظیفه مهم و پرزحمتی است، نیاز به هزاران اطلاعات دارد. نیاز داره خود والدین از رشد عاطفی و شعوری بالایی برخوردار باشند، تزکیه اخلاقی شده باشند. تحصیلات مناسب و به اندازه بدونند. رفتار با کودک رو در هر مرحله از رشد بشناسند و هزاران هزار مسئله دیگه. به راستی چند در صد کسایی که بچه دار میشند به این چیزها فکر کردند قبل از تصمیم به تولید مثل! تنها یاد گرفتند با هل هله و ول وله به بقیه خبر بدهند فرزندی در راه دارند! جشن بگیرند و تبریک بشنوند. این هایی که دسته دسته مامان بلاگر هستند از چه چیزها می نویسند و به راستی در یک نمونه اشون هم ندیدم _ گرچه انصافا خواننده اینجور بلاگ های قربون صدقه ی دندون درآوردن و سیسمونی خریدن بچه خودشون و همدیگه رفتن نیستم _ اما تک و توک پیش اومده بوده که پست هایی ازشون خوندم. حتی در یکی ندیدم به راستی مادره بدوند باید چطور با بچه رفتار کند مثلا نوشته باشه من فلان برنامه رو از وقتی خواستم بچه دار بشم پیاده کردم که فلان اخلاق بد رو بچه ام یاد نگیره. به فکر رشد مغزیش بودم،بهمان برنامه رو دارم اجرا می کنم واسه فردای بهتر بچه. از مارک لباس و اسباب بازی که واسه بچه اشون خریدن تعریف می کنند! کلا فقط سطحی گرایی است و بس.

همیشه از سال های بسیار دور به خودم گفتم اگر روزی بخواهم فرزندی داشته باشم کودک یا کودکانی رو به فرزندی می پذیرم. کسانی که دست تقدیر اونها رو از داشتن خانه و خانواده و محبت محروم کرده و نیازمند داشتن این چیزها هستند. همیشه به عزیزانی که دیدم فرزند اداپت کردند با دید احترام نگاه کردم و به راستی اون ها رو شایسته و لایق ارج می دونم. به خصوص کسانی که قادر به داشتن فرزند هستند و کودک بی خانواده ای رو به فرزندی می پذیرند. چنین مادران و پدرانی رو لایق احترام صد چندان انسانی والا می دونم و آرزو می کنم روزی تواناییش رو داشته باشم که جایگاه امن و با محبتی رو به کودکی به سرپرست هدیه کنم.

تمامی این حرف ها و نظرات من، به هیچ نحو ناقض ارزش و احترام به والدین نیست، و زحمتی که این عزیزان در هر سن و هر مملکتی برای رشد کودکشون می کشند حالا چه با دانش و چه کم دانش و چه بی دانش قابل احترام است و به همه اشون خسته نباشید و سلامت باشید میگم.

دلم می خواهد حالا که این حرف ها رو زدم به یک مادر بسیار نازنین که تا حدی میشناسم و  به راستی فرزندش مایه احترام و افتخار است و خودش لایق تقدیر، اینجا تبریک بگم. برای تربیت دختری فهیم و با کمالات که افتخار خودش و خیلی های دیگه است. کتایون عزیز که یک انسان به معنی واقعی است، من به عنوان یک دوست از همین آشنایی کمم با ایشون و دخترش خوشحالم.