*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
جاودانه های ايران
ساعت ٢:۳٢ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٤ دی ۱۳۸٤  

مرا ببوس 

حسن گلنراقی خواننده ای غير حرفه ای بود. سالها در بازار تهران ( سرای بلورفروش ها)  کسب و کار مختصری داشت. گلنراقی اهل ذوق بود. در سالهای پس از کودتای 28 مرداد که دور هم به غمخواری و تسلای آوار کودتا جمع می شدند، ترانه ای را که "حيدر رقابی” سروده بود خواند. با همين ترانه نامش در ليست خوانندگان ايران قرار گرفت.

درسالهای بعد از کودتای 28 مرداد، بسياری از شنوندگان ترانه غمگين و درعين حال شورانگيز "مرا ببوس" بر اين تصور بودند که شعر اين ترانه را سرهنگ "سيامک" از رهبران سازمان نظامی حزب توده ايران، پيش از اعدام در زندان و در وصف سرنوشت تراژيک افسرانی که اعدام می شدند سروده است. حتی عده ای فکر می کردند اين ترانه را سرهنگ مبشری عضو ديگر رهبری سازمان مذکور در وصف "سيامک" سروده است. زير فشار اين شايعه بود که سرانجام مطبوعات به اشاره ساواک نوشتند سراينده ترانه عاشقانه مراببوس شاعری بنام "حيدررقابی” است. ساواک راست گفته بود، اما اين فقط نيمه پر ليوان آب بود. روی ديگرش عبورکوتاه رقابی از زندان تيموربختيار و تاثير پذيری اش از آن دوران بگير و شکنجه کن و اعدام کن بود.

رقابی نيز نه ترانه سرا بود و نه مدعی ترانه سرائی. دستی در شعر و ادبيات ايران داشت و شوری در سر که "مرا ببوس" بازتاب آن بود. 

دم و دستگاه کودتا که تاب افسانه مراببوس نداشت و می دانست زمزمه مرا ببوس اجازه نمی دهد دهه 30 فراموش شود، ابتدا پخش آن را از راديو ممنوع کرد.

مرا ببوس از اين مرحله به بعد سينه به سينه به نسل بعد از 28 مرداد که خود شاهد وقايع آن نبود منتقل شد و به ترانه ای ملی تبديل گشت. ترانه ای که دو نسل کودتا و پس از کودتا آن را در مخالفت با سرکوب و ديکتاتوری کودتاچی ها زير لب زمزمه کرد. حتی صفحه 45 دور و کوچک آن نيز ناياب شده بود و اين خود مانند هر ممنوعه ديگری بيشتر مشوق نسل بعد از کودتا بود تا آن را پيدا کرده و گوش کنند. نه تنها ناياب شده بود، بلکه اگر برای دستگيری کسی وارد خانه او می شدند و صفحه مرا ببوس را پيدا می کردند آن را بعنوان مدرک جرم سياسی با خود می بردند تا ضميمه پرونده سياسی طرف شود.

 دريک دوره نيز، دستگاه تبليغاتی دربار کودتاچی، با انگيزه عاشقانه جلوه دادن مراببوس و نفی هويت سياسی آن، اجازه داد چند خواننده روز ايران، نظير ويکن و ... قسمت اول اين ترانه، که عاشقانه جلوه می کرد را بخوانند، اما قسمت دوم ترانه که مربوط به سحرگاه تيراباران بود همچنان در ليست سانسور ماند.

حتی خوانندگان حرفه ای و مشهوری نظير ويکن و ديگران هم نتوانستند اجرائی به دلنشينی و خاطره انگيزی "گلنراقی” از اين ترانه ارائه دهند و اين اجرا ها با استقبال مردم روبرو نشد.

 درسالهای پس از کودتا؛ گلنراقی نيز چند بار به ساواک احضار شد،او میگفت که:  بارها احضار شده تا بگويد با چه انگيزه ای مراببوس را خوانده است. هر بار توانسته بازجوها را قانع کند که اين ترانه را فقط بدليل زيبائی عاشقانه آن خوانده و اساسا خواننده حرفه ای نيست. يکبار خوانده و ديگر هم نخوانده است.

همين بازجوئی ها را حيدر رقابی هم پس داد. انکار او دشوار تر از گلنراقی بود، زيرا پس از کودتا مدتی زندانی بود و پرونده سياسی داشت.

 "مرا ببوس" ترانه قهرمانی، سرود آخرين ساعات پيش از اعدام، فرياد عليه کودتا و اختناق بود و با همين شناسنامه در تاريخ ايران ماندگار شد. همين است که تا هر وقت اعدام و کودتا و اختناق هست، مرا ببوس هم هست. همين است که پس از انقلاب 57 تا چند سال نه کسی مرا ببوس گوش می کرد و نه کسی بدنبال صفحه و نوار آن بود.

 در سالهای دهه 60 يکبار ديگر در زندان های جمهوری اسلامی زمزمه مرا ببوس شروع شد، حتی از سوی جوانانی که نمی دانستند ريشه های مرا ببوس به درخت تنومند اختناق و ظلم در ايران وصل است.

 حيدررقابی در سال پايان دهه 1360 چشم بر جهان فرو بست و گلنراقی نيز در مهر ماه 1372. آنها، هر دو رفتند، اما ترانه ای را از خود به يادگار گذاشتند که تا زندان و اعدام هست، ياد آنها نيز زنده است.

وقتی برای گلنراقی در تهران مجلس ياد بود گرفتند، جمع روشنفکران کشور که در مجلس ختم او شرکت کردند بيش از تجار و تيمچه داران بازار سنتی ايران بود که به حکومت رسيده بودند.

                                                                            برگرفته از سايت پيک هفته

  اين آهنگ جاودانه رو ميتونيد از همين جا گوش کنيد.