ساعت ۳:٤٤ ب.ظ روز سهشنبه ۱ اسفند ۱۳۸٥ |
و حالا دیدگاه شخصی خودم و بررسی جواب های دوستان و چیزهای جالبی که از پیام ها به ذهنم آمدند. در واقع چیزی که در زیر می خوانید، ملغمه ای از این سه است که گفتم و گام به گام، فرآیند تفکر من، قبل و بعد از خواندن کامنت ها تا رسیدن به جایی که الان هستم. پس تعریف همسر: شریک زندگی و هر یک از زن یا شوهر است. یکی از شایع ترین جواب ها در کامنت هایی که نازنینان برای من نوشتند، این بوده که: هر کس از همسر یک تعریفی دارد!! با خوندن این جمله و با فهمیدن این دیدگاه از دوستان احساس کردم یک جای کار داره بد جوری میلنگه!! یعنی چی که هر کس یک تعریفی داره؟! مگه میشه یک لغت مشخص و ثابت و معلوم، معانی دلبخواه داشته باشد و نه تعریف مشخص؟! البته در علوم انسانی همیشه بحث بسیار گسترده و خیلی وقت ها پیچیده میشه، اما نه دیگه اینجوری! بعد از دقیق شدن به این ابهام خودم، تمامی کامنت های عزیزان رو تا روز دوم بعد از نوشتن پستم را پشت سر هم در صفحه ای کپی کردم و چند بار خوندمشون. به زودی دلیل ابهام رو پیدا کردم و مسئله در این مورد برام حل شد. اما چیزی بعد از کشف دلیل این ابهام در من شدید شد، ناامیدی بود. تا اینکه غزل خانم برام کامنت نوشت و باعث شد کمی از ناامیدی در بیام و با خودم فکر کردم، یک نفر هم یک نفر است. و بعد از کامنت غزل باز با خودم فکر کردم تا کل جریان واسم روشن شد. حالا این ابهامات و ناامیدی و جریاناتی که گفتم چی بودند. من مثل همه ی دوستان برای خودم یک تعریفی داشتم اما به دلایلی که لازم به ذکر نیست، می خواستم ببینم آیا واقعا تعریف من درست است و دیگران هم مثل من فکر می کنند یا نه؟ همین شد که به دوستانم متوسل شدم و از شما سوال کردم. و البته انتظار داشتم دیدگاه من با اکثریت کامنت ها تصویب بشه!! اما در ابتدا، اتفاقی که افتاد این نبود. نه اینکه دوستان با دیدگاه هاشون نظر من رو رد کرده باشند، نخیر! چیزی که اتفاق افتاد به مراتب ناراحت کننده تر از این بود. در واقع اصلا هیچکس حرف از تعریف و درک من از همسر به میان نیاورد! این بدجوری تو ذوق میزد! یعنی چه؟!!!! مگه میشه این همه آدم اهل تفکر و باسواد یکیشون تعریف درست نداشته باشد وندونه جریان چیه؟؟! یعنی من این همه از اندیشه ها و دیدگاه های فارسی زبانان بدورم؟؟! خودم میدونستم خیلی جاها باهم دیدگاههامون فرق داره، اما نه دیگه در تعریف یک چیز ساده و مشخص!! تا اینکه کامنت غزل رو دیدم و یک نفسی کشیدم. بعد از دیدن اون کامنت و به دلیل شناخت نسبی ای که در مدت این یک و سال و اندی از خوندن بلاگ غزل، با تفکرات و زندگیش داشتم، ابهام من هم حل شد، مسئله این بود که دوستان نازنین ایرانی من، حتی در دنیای مجازی که هیچکس نمیشناستشون هم، شرم و حیا می کنند. البته، شاید هم عده ای واقعا تعریف درستی در این مورد نمی دونستند، اما مسلما نه این تعداد وسیع! اولین و اصلی ترین چیزی که یک نفر را به جایگاه همسری منسوب می کند، مسئله ی تعهد قانونی (و در موارد یا جوامعی، مذهبی یا عرفی) است. همسر، مرد یا زنی است که به طور قانونی شریک جن۳۰ فرد دیگر می شود. باید توجه داشته باشیم که در هر تعریفی از صفات اصلی و بارزتر به صفات فرعی و نهفته تر می رویم. همسر کسی است که، طبق قانون اعلام می شود شخص از نظر جن۳۰ به او تعلق دارد و او نیز به آن دیگری. به همین سادگی. مشخص است که همه این رو میدونستیم و اصلا هم تعریف پیچیده و سختی نبود. در میان ۵۹ کامنت پست این سوال، ۴۰ نفر مختلف به نوعی به سوال جواب دادند _ بعضی چند کامنت گذاشتند به همین دلیل ۴۰ نفر_ از این تعداد فقط ۳ نفر به این موضوع اشاره مستقیم کردند، که یکیش به طنز بوده! و ۴ نفر دیگه هم که؛ یکی نظر این دو نفر را تایید کرد، یکی در تعریف پیچیده اش، یک کلمه اشاره ای به موضوع کرد و دو نفر دیگه هم در لفافه اشاراتی به همین موضوع داشتند. از تعداد ۳۲ نفر باقی مانده،۲۱ نفر به صفات و تفسیر از همسر خوب و در واقع نشانه هایی که احتمالا تمایل داشتند همسر خوب باید دارای آنها باشد اکتفا کردند. ۲ نفر فقط لغت همسر رو معنی کردند و مابقی گفتند که نمیشه این لغت رو معنی کرد و دلیل عمده در بین این گروه، پیچیدگی و سختی جواب سوال بوده! و در میان این 35 نفر دوستانی هم، عرفانی به قضیه نگاه کردند که تقریبا ۳ نفر بودند. بیشترین قسمتی که در جواب ها بحث برانگیز هست، جواب ۲۱ نفر تفسیر کننده است، مسلم اینکه هیچ کدام از تفسیرات نادرست نیست، چون اگر خوش بینانه بخواهیم به جریان نگاه کنیم، این دوستان شاید واقعا از همسر همون رو که گفتند انتظار داشته باشند! گرچه کمی به دور از واقعیت به نظر بیاد. مثلا یکی گفته:" همسر یعنی کسی که می شه باهاش یه عمر زندگی کرد بدون اینکه برات تکراری بشه یا ازش خسته بشی."، خوب اگر این تعریف همسر باشد، همگی می دونیم که میلیون ها زن و شوهر هستند که اصلا و ابدا برای هم جذاب نیستند و حقیقتا از هم خسته شدند و آرزوی درونیشون این هست که از زندگی در کنار اون دیگری خلاص بشوند، به هر بهانه ای سعی می کنند هر چند کوتاه از هم دور بشوند. اما به هزار یک دلیل باز هم، باهم زندگی می کنند. این وسط تکیف این عده ی زیاد چیه؟! میتونیم بگیم این ها زن و شوهر نیستند؟! ادامه داره.. |