بوی سفر میاد.
سفر به خونه؟ یا یک مسافر خونه ی دیگه؟؟؟
پ.ن. این شعر سهراب هی میاد توی سرم:« بوی هجرت می آید»، اما بالش من پر آواز پر چلچله ها نیست.
از تغییر خسته ام! همه اش در سفرم. آه! خسته ام. «کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند و بند کفش به انگشتان نرم فراغت گشوده خواهد شد؟»
تو میدونی؟
oh God، ich bin müde
پ.ن.۲ : سیاوش هرچی خواستم ازت ننویسم این یک هفته ی اخیر خیالت ول کن نبود!! تولدت بود دوست، اما مبارک نداره؛ پس فقط: به یادتم، هنوزم تا هنوزها..