*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
کين..
ساعت ۱:۳٦ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱٢ شهریور ۱۳۸٦  

با شوق و عشق و اشتیاق و شاید هم کمی حسرت یا اندوه، گفتی: "اینجا فقط به درد تو می خوره. "

باید بهت میگفتم:"۲۶ سال دیر فهمیدی، ۲۶ ســــــــــــــال! " اما هیچی نگفتم و فقط حرص و حسرت خوردم.

خیلی برام گرون تموم شد، خیلی؛ اینقدر که دلم می خواهد با کشتن خودم ازت انتقام بگیرم ـ چون خوب می دونم که چقدر دوستم داری ـ میفهمی؟ اما نه، تو در این باره هیچی نمی دونی، هیچی. نمی تونم ببخشمت، بی انتها دوستت دارم اما به خدای تو قسم که اگر فقط و فقط به خاطر کسی نبود، با کشتن خودم ازت انتقام می گرفتم. اینو مطمئن باش!! امروز تمامی قدرت لازم برای این کار رو به دست آورده بودم، همه اش رو.

یک روزی این حرف ها رو بهت خواهم زد، اجل اگر به هر دومون مهلت بده تا دوباره همو ببینیم. عمری طولانی و با عزت و لذت برات آرزو می کنم. دوستت دارم