امیدوارم همتون شاد و خرم باشید.
از لطف همگی ممنون واسه این چند روز که نبودم، گه گاه حالم رو پرسیدید.
با محبت هاتون یک دنیا شادم کردید، چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم کسانی هستند که هر چند ثانیه ایی کوتاه، یادم میکنند، توی این دنیایی که هر چی جمعیتش بیشتر میشه آدما تنهاتر میشن ، این حس تنها نبودن خیلی با ارزشه.
راجع به پست قبلی خیال کردم بد نباشه توضیحی بدم، چون نظرات یه جورایی حاکی از این بود که واسه خیلیها جای سوال یا تردیداتی بوده.
همونطور که اکثرا متوجه شدید، این یک مکالمه عارفانه بوده و در واقع از من انتظار نمیره که اینطور رفتار کنم، چرا که از هر کس به اندازه توانش انتظار دارند.
اما وقتی وارد وادی عرفا بشیم واحدهای سنجش هم تغییر میکنن _ لازم میدانم اینجا بگم که وادی عرفان درست شبیه به دیار عشق ه، کسی نمیتونه تصمیم بگیره و بعد عاشق بشه، عشق تصمیم میگیره و ما رو انتخاب میکنه، همینطور هم عرفان، ممکن من نوعی سعی کنم مثل عرفا رفتار کنم اما تا منو لایق ندونند ، همه کارهام فقط تقلیدی در سطح هست_ برگردیم به مسئله خودمون.
یکی از دوستان گفتند ما اینطور رفتار کردیم و حالا وضع مملکتمون اینه، برای داشتن جامعه بهتر باید تلاش کرد، من راجعه به این این مورد در پستی به تاریخ 29 شهریور 1384 نظرم رو نوشتم، اگر علاقمندید میتونید اونجا رو مطالعه کنید.
همونطور که گفتم این راهی نیست برای ما مردمی که دنیامون کاملا مادی هست؛ اما چیزی که این سوال و جواب کوتاه برای من آمی داره اینه که، لااقل با دیدن حد بالا، بتونم سعی کنم به اندازه خودم قانع باشم، لااقلش اینکه اگر تلاشمو کردم و نشد در درگاه پروردگار از سگان کمتر نباشم، به داده هاش شکر کنم و صبور باشم. و این معنیش تلاش نکردن نیست.لااقل من اینو نمیفهمم ازش.
سربلند باشید.