*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
وبلاگ ننويسی
ساعت ٤:۱٠ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢٦ آذر ۱۳۸٦  

دیگه مثل سابق خیلی حوصله ی وبلاگ نگاری ندارم. یا موضوعی که مناسب اینجا نوشتن باشه گیرم نمیاد یا اگه موضوع هست احساس اینکه دلم می خواهد بنویسم، در من نیست.

الان اما چندتا موضوع هست که بدم نمیاد اینجا ازشون بنویسم. اما خوب نمی دونم چرا سر فرصت نمی شینم بنویسم. یکی از موضوعات که از چند روز پیش خواستم حتما اینجا ازش بگم و میدونم برای کسانی که تو ایران هستند و علاقمند به شناخت امریکا جالب می تونه باشه، در مورد جمعه ی این هفته است که اینجا طوفان شدیدی اومد. خبرگزاری ها اعلام کردند که از ساعت ۱۲ تا ۲، برف شروع به باریدن میکنه و تا حدود ۹ شب ادامه خواهد داشت.

ساعت ۱۱:۳۰ دیدم که تک و توک اولین دونه های برف با فاصله داره میباره و کمتر از یک ربع بعد با شدت برف شروع شد. بدون توقف و بسیار شدید تا نزدیک ۹ شب برف بارید و حدود ۲۲ سانت روی زمین برف نشست.

خوب تا اینجای ماجرا چیز چندان بخصوصی برای تعریف کردن نبود. اینجا شمال آمریکا و در فاصله ی چند ده کیلومتری کاناداست. زمستون ها معمولا یکی دو بار از اینجور اوضاع جوی داره. اما اونچه می خواستم تعریف کنم. ماجرایی اجتماعی سیاسی است. که بهش میاد اسمش رو بگذارم شهردار کرباسچی امریکایی! عجب اسم مضحکی از آب در اومد :))

اگه حوصله کنم می خواهم این ماجرا که با این اسم مسخره اش هیچ کمدی نیست رو بنویسم.

* به شدت خواب دارم. الان دو روز است بدون اینکه بخوام ساعت ۵ ـ۶ صبح بیدار میشم و حالا که یک ربع به هشت است، نه می تونم بخوابم نه درست بیدار باشم! عجب بساطیه!

 

تا بعد