*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
جشن نوروز
ساعت ٧:٢٧ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢٩ اسفند ۱۳۸٦  

هنوز بیشتر از دوازده ساعت به شروع سال نو مانده. اینجا چندان بوی نوروز نمی دهد, از سحرگاه برف آرام آرام شروع به باریدن کرده و لایه نازک سفیدی، بیشتر جاها را پوشانده است. 

خیابون های شلوغ و بازارهای رنگارنگ و پر سر و صدای ایران به ذهنم می آید. ماهی قرمزهایی که هر گوشه در لگن های پلاستیکی وول می خورند و پلاستیک های نازک و تنگ های بلوری با یک یا چندتایی از ماهی ها به دست مشتری هایی که عجله دارند داده می شوند. خرید و عجله و ترافیک و قیمت های یک هفته ای چند برابر شده و ذوق و شوق بچه ها و لباس های نو و خانه های گرد و غبار گرفته و پرده های تازه شده و  سفره و میزهای هفت سین و سبزه و سنبل...  همه ی این ها بوی نوروز و سال نو آریایی است. این همه شور و شوق زندگی.
با یاد این همه شورها هم می شود به استقبال نوروز رفت. امیدوارم سال نویی که تا چند ساعت دیگر می رسد برای همه ی نوروز باوران سرشار از سلامت و شادی و تازگی های دوست داشتنی و پاک باشد.

فرا رسیدن روز اول بهار و نوروز طبیعت برای همه ی شما دوستان عزیزم، به شادی و سلامت