*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
یک روز آبانی
ساعت ٧:٥٦ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸٧  

اگر خواهان تماشای ستاره‌ها هستی، تاریکی شرط ضروری دیدن آن‌هاست.

                                                                                                 آنی ویلارد

 

 

پ.ن.

 1/ دیشب هالوین بود، ما هم اسباب کشی داشتیم، در نتیجه هیچی ازش ندیدم! ابدا هم برام مهم نیست. دیشب اولین شبی بود که اینجا خوابیدیم.

2/ امروز عکس هات رو دیدم! عکس های تابستون سال گذشته ات رو. بد از نه سال، دوباره ازت عکسی دیدم. اعتراف می کنم اگر عکس تکیت بود، نمی شناختمت. حس عجیبی است، با شالوده ای از اندوه و خیلی صفت های دیگر که نگم شاید بهتر باشد. دلم می خواست عکس های بهتر و بیشتری از زوایای بیشتری ازت بود، تا نگاهشون می کردم. دلم می خواهد ساعت ها به چهره ات با دقت نگاه کنم، خیلی چیزها هست که نمیشه ازش گفت! دلم می خواهد خیلی از این جریان بنویسم، اما اینجا جاش نیست.

3/بد از مدت ها فعلا توو خونه نت دارم، کلی باهاش غریبه شدم. به لطف تو ، فدای تو