*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
Vielicht, ich hab dich vermisst _meine_ liebe kliene stadt
ساعت ۱٠:٢٩ ‎ق.ظ روز جمعه ٩ امرداد ۱۳۸۸  

"دلم گرفته/دلم عجیب گرفته است" **

و خیلی هم خواب دارم و هیچ خیال خاصی هم نمی کنم، جز این که دلم گرفته و با خودم فکر می کنم "همه اش تقصیر تو بود، تقصیر تو با نفهمی هات، حتی اگر بی خود بخوای بگی دارم بی انصافی می کنم، اما مسلم است که این رو کوتاه نمی آیم و تو هم یا تا حالا فهمیدی که حق کاملا با من است یا بلاخره می فهمی" در ضمن اصلا دوست ندارم این حرف هام ناراحتت کنه، فقط خواستم بگم توو این لحظه ای که دلم گرفته و عجیب هم، مثل سهراب خیال نمی کنم در آب های جهان قایقی است و من مسافر قایق .. ؛ خلاصه اینکه فقط برای این گفتمشون، وگرنه هرگز این فکرهام رو نمی گفتم، هرگز! چون هیچوقت دوست ندارم ناراحتت کنم.