*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
رابطه ی آزادی گرایی، خداناباوری و انحصار رابطه ی جن 30 (در مردان) با ضریب هوشی
ساعت ٩:۳٩ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٩ اسفند ۱۳۸۸  

بر مبنای مطالعات تازه، رفتارهای سیاسی، مذهبی و ج ن٣٠ می توانند انعکاسی از میزان هوش افراد باشند.


ساتوشی کانازاوا، روانشناس تکاملی از مدرسه ی علوم اقتصادی و سیاسی لندن، یافته ها در زمینه ی این رفتارها را با میزان IQ مرتبط دانست. این نتایج برگرفته از تحقیقی بر روی تعداد زیادی از مردم آمریکا به دست آمده است. به طور متوسط، کسانی که آزادی خواه و خداناباور بودند، IQ بالاتری داشته اند. این تحقیق همچنین تک همسر خواهی در مردان و نه در زنان، را با ضریب هوشی بالاتر مرتبط دانست. این یافته ها در فصلنامه ی روانشناسی اجتماعی, مارچ 2010 انتشار خواهد یافت.


متخصصان می گویند این تفاوت ضریب هوشی، هر چند از نظر آماری، با اهمیت هستند، جذاب نیستند _در حدود 6 تا 11 امتیاز محسوب می شوند _ و این اطلاعات نباید قالب و ملاک، قرار داده شود. اما نتایج این تحقیقات نشان می دهند چطور نمونه های دقیق شناخته شده، توسط باورهای خاص، توسعه می یابند و  رفتار بعضی افراد چگونه خواهد شد.

یافته ها بیان گر این است که ارتباط ج ن٣٠ انحصاری(در مردان)، آزادی خواهی و خداناباوری، همگی برخلاف چیزهایی است که تصور می شد انسان با تکامل یافتن، به دست آورده بود. به عبارت دیگر هیچ یک از این دست آوردها به سود اجداد نزدیک تر انسان امروز نبوده است، اما بالاتر رفتن ضریب هوشی ممکن است به کمک وجود آنها [این دیدگاه ها]حاصل شده باشد.


جمیز بیلی، استاد سرپرست دانشگاه جرج واشنگتن، می گوید:" پذیرش بعضی ایده های بدبع تکاملی با توجه به پیشرفت گونه ها، منطقی به نظر می رسد." این استاد که در این تحقیقات شرکت نداشت می افزاید:"به علاوه قابل فهم است که افراد باهوش تر، بیشتر احتمال دارد این ایده های تازه را بپذیرند."

به نظر بیلی احتمال دارد این تفاوت قائل شدن ها، از علاقه به شایستگی یا نخبه گرایی سرچشمه بگیرد که البته با ضریب هوشی رابطه دارد. در نتیجه خود این هماهنگی با فلسفه های غیر متعارف، مثل آزادی گرایی یا خداناباوری، ممکن است راهی باشد برای اینکه به هرکس بگوییم تو خیلی باهوشی.


در این مطالعه افراد بسیار زیادی در سطح ملی از سراسر کشور شرکت داشتند، که به منظور تحقیق بر روی سلامت جوانان(از طریق آگهی سلامت) به عمل آمده بود. این پروژه از نابالغان ٧ تا ١٢ سال در طی سال های تحصیلی ١٩٩۴-٩۵ در ایالالت متحده شروع شد. در سال های ٢٠٠١ تا ٢٠٠٢ شرکت کنندگان در این تحقیق افراد ١٨ تا ٢٨ سال بودند. این تحقیقات همچنین نتایج دیگر مطالعات جامعه عمومی در سطح ملی را نیز مورد توجه قرار داده است.


کانازاوا رابطه ای میان بالا یا پایین بودن سطح ضریب هوشی در زنان، با انحصارطلبی در رابطه ی ج ن٣٠ نیافت. این منطقی به نظر می رسد، چرا که داشتن تنها یک شریک جنسی همیشه به نفع زنان بوده است، حتی از هزاران سال پیش، این بدین معناست که انحصارطلبی _برای زنان_ یک تمایل تازه نیست.

از طرف دیگر برای مردان انحصارطلبی ج ن٣٠ ،حرکت بر خلاف روند تکاملی است. مردان نخستین به منظور گسترش نسل چندین جفت داشته اند. از جاییکه زنان باید 9 ماه بارداری را تحمل کنند، به علاوه چند سالی رسیدگی به کودکان خردسال، به منظور تهیه ی نیازهای اولیه، داشتن یک جفت ثابت برای آنان منطقی به نظر می رسید.


کانازاوا می گوید، دیدگاه فعلی نشان می دهد مذهب الزاما کمکی به ادامه ی زندگی انسان یا تولید نسلش نکرده است، اما باعث شده که مردم دچار توهم شوند. برای مثال تصور کنید یک صدایی در دور دست نشانیست از خطر و مذهب به انسان های نخستین برای آمادگی در مقابل آن خطر کمک کرده است.

کانازاوا می افزاید: "مذهب کمک می کند زندگی همراه با توهم شود و چون انسان ها متوهم می شوند، بیشتر مذهبی می شوند و در نتیجه در هر سو دست خدا را می بینند."

این مطالعات نشان داد، شرکت کنندگان نوجوانی که اظهار داشتند خداناباور هستند، به طور متوسط IQ آنها 103 بود، در حالی که بزرگسالانی که گفتند مذهبی هستند به طور متوسط دارای ضریب هوشی97 بودند. بیلی می گوید: "خداناباوری در زندگی به افراد اجازه می دهد بدون توجه به چهارچوب های متعصبانه ی مذهبی تصمیم بگیرند و پیشرفت کنند."

او اضافه می کند:"از نظر تاریخی هر چیز که تازه و متفاوت باشد تهدیدی برای باورهای مذهبی است؛ تقریبا نظام تمامی مذاهب بر مبنای عدم تغییر استوار است."


این تحقیق دیدگاه آمریکایی ها از آزادی خواه (مترقی) در مقابل محافظه کار (سنتی) را مورد بررسی قرار داد. "آزادی خواهی" در این مطالعه به معنای اهمیت دادن به ناآشنایان و همراهی برای تهیه ی نیازهای خصوصی آنان را توضیح می دهد. این تحقیق دیگر فاکتورهایی که در سیاست آمریکا نقش بازی می کنند، همچون سقط جنین، کنترل اسلحه و حقوق همج*نس گرایان را مورد بررسی قرار نمی دهد.


کانازاوا می گوید، احتمال این که آزادی گرایان به غریبه ها اهمیت دهند خیلی بیشتر است؛ سنتی ها بیشتر به افرادی که با آنها در ارتباطتند اهمیت می دهند.

او می افزاید، یافته ها نشان می دهد که بر طبق تصویر تکاملی، اجداد انسان بیشتر از آزادی گرایان، علاقه ی شدید به ادامه ی بقای فرزندان و اقوام نزدیک تر خود داشتند تا غریبه ها، همان روش سنتی، اول دور و بری های خودتون. او می افزاید: " اهمیت دادن به غریبه ها در انسان ها، طبیعی[به معنای معمول در قوانین رایج در طبیعت وحش] نیست."

نتایج به دست آمده از مطالعات نشان داد که بزرگسالان جوان تر که اظهار داشتند "به شدت سنتی" هستند متوسط ضریب هوشیشان 95 بوده است، این در حالیست که کسانی که گفتند "به شدت آزادی گرا" هستند متوسط ضریب هوشیشان 106 بوده است.

بیلی می گوید، منطقی به نظر می رسد که سنت گرایی به عنوان دیدگاهی که علاقه به ثابت نگهداشتن موضوعات دارد، شیوه ی امن تری است تا روبرو شدن با ناشناخته ها.

نه بیلی و نه کانازاوا خود را یک آزادی خواه معرفی نمی کنند. بیلی یک سنت گراست و کازاناوا یک اختیارگرای افراطی است.

کانازاوا می گوید، هر چند در این تحقیق گیاه خواری، چندان با ضریب هوشی ارتباطی نشان نداد، اما تحقیقات پیشین نشان داد که با میزان آگاهی مرتبط است. این همچنین با دیدگاه بیلی هم خوانی دارد که می گوید، ترجیحات غیرمعمول برای افرادی با آگاهی بالاتر جذابیت دارد و همچنین می تواند به معنی نشان دادن شایستگی باشد.

کانازاوا می گوید، هیچ یک از این یافته ها به این معنی نیست که گونه های انسانی در حال تکامل یافتن به سوی آینده ای هستند که این ویژگی ها در آن وجود ندارند.

او می گوید: "افراد باهوش تر بچه های بیشتری ندارند بنابراین صلح جهانی رخ نخواهد داد."

____________________________________________________

این مطلب برگردان خبری از CNN است که دیروز در بالاترین لینکش را گذاشته بودند ولی چون به زبان فارسی نبود، فکر کردم برای فارسی زبانانی که علاقمند به خوندنش هستند ترجمه کنم.