*** در مسیر زندگی ***

بی سر زمین تر از باد*** سابق***
 
چرا جشن تولد ؟!
ساعت ٢:۳٤ ‎ق.ظ روز یکشنبه ٢ بهمن ۱۳۸٤  

مدت زيادی بود که به فلسفه جشن تولد فکر می کردم. اين که کسی يا کسانی برای ديگری، مثلا فرزندشون جشنی بگريند، خوب برايم قابل درک بود. دوستش دارند، از تولدش خوشحالند، برای حضور او در زندگی و خيلی حرفای ديگر، جشن برپا ميکنند. اما فلسفه منطقی برای اينکه کسی برای خودش جشن بگيرد را نميتوانستم جوری که خودم را راضی کند پيدا کنم. بويژه که، اين روش از سالهای بسيار دور متداول بوده، اصولا خيال نمی کنم در گذشته های دور اين اعمال صرفا برای سرگرمی انجام می شده، ـ البته اين حرف ها فقط نظرات شخصی و ديدگاهای من از آموخته هام راجع به گذشته است و هيچ انتظار ندارم ديگران حرفهام رو تاييد کنند. ـ  به هر حال،  بعد از ماه ها،  شايد هم سال ها جوابی پيدا کردم که لااقل خودم رو راضی می کند. از ديد من، اين که کسی برای خودش جشن تولد ميگيرد دليل اوليه اش، که شايد ديگر اين روزها کسی به آن فکر هم نمی کند، يک طريق تشکر از آفريدگار است؛ برای اينکه بهش محبت کرده تا يک سال ديگر هم برزمين سير کند و از هوا تنفس کند. خلاصه  سپاس گذاری از اينکه يک سال ديگر هم به من اجازه زنده ماندن دادی. حالا که دليل قابل قبولی برای برپايی اين جشن پيدا کردم، که خودم را راضی می کند. پس از وقفه ايی چند ساله که به برپايی اين جشن برای خودم داده بودم، خاتمه می دهم و  اگر زنده ماندم سال آينده جشن می گيرم.

پ.ن. يک چند تا جک می خوام بگم. شايد خنده به لب کسی بنشينه. البته جکهای من، هم قديمی هستند و هم در رده سنی پيش دبستانی است.

۱ـ يک آفتاب پرست ميره روی مدادرنگی، هنگ می‌ کنه.

۲ـ از يک نفر می پرسند: جسم شفاف رو تعريف کن. طرف ميگه: جسم شفاف جسمی است که از اين طرف اونطرفش پيداست، مثل نردبان.

۳ـ مشتری با دو تا خیار تو دستش میره توی یک بقالی و میگه: آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه:بله.                                                                                  مشتری میگه: پس بی زحمت این دوتا رو هم بشور!

اميدوارم که لااقل يک لبخند کوچولو به لب هاتون اومده باشه. جک شماره ۱ مورده علاقه خودمه، از تکنيک و ظرافتش خوشم مياد.